دوستت دارم غمگین
دوستت دارم غمگین
~~~~~~~~~~
دوباره دیدیمش.. دلم میخواست اینبار برم جلو و جلوی پاهاش زانو بزنم و جعبه ی مشکیی که کرفتمو براش باز کنم و بگم.. زندگیم یکدونه تو رو کم داره! یه همسفر کم داره.. یکی که باهاش بخندم و باهام بخنده رو کم داره.. اون (تو) عه من میشی؟
خیلی خوشحال بودم.. امروز رو خیلی تمرین کرده بودم.. رفتم نشستم جای همیشگیم.. و منتظر اومدنش بودم. بعد از چند دقیقه دیدمش. خوشحال بود.. مثل همیشه. لبخند روی لبش باز داشت با دلم بازی میکرد اومد داخل و تا اومدم بلند بشم دیدم دستش توی دست یکی. دیگست.خشک شدم. قرار نبود اینجوری بشه برای هر چیزی خودمو اماده کرده بودم جز این. پاهام تحمل وزنمو نداشتن و با تموم وزنم افتادم روز صندلی و چشمام خشک شد روی دست دخترک دلربایی که دلمو برده بود و حالا توی دست چپش حلقه ای انداخته بود و با یکی دیگه میخندید..
یادمه اون روز قهوه سفارش دادم.. همون قهوه ای که هر روز موقعه ی دیدنش میخوردم.. ولی میدونی.. ازون موقعه به بعد شدم تنها مشتری قهوه خور اونجا.. که میزاره وقتی کامل قهوه ی گرمش مثل دلش سرد شرد میخوره:)!
~~~~~~~~~~
دوباره دیدیمش.. دلم میخواست اینبار برم جلو و جلوی پاهاش زانو بزنم و جعبه ی مشکیی که کرفتمو براش باز کنم و بگم.. زندگیم یکدونه تو رو کم داره! یه همسفر کم داره.. یکی که باهاش بخندم و باهام بخنده رو کم داره.. اون (تو) عه من میشی؟
خیلی خوشحال بودم.. امروز رو خیلی تمرین کرده بودم.. رفتم نشستم جای همیشگیم.. و منتظر اومدنش بودم. بعد از چند دقیقه دیدمش. خوشحال بود.. مثل همیشه. لبخند روی لبش باز داشت با دلم بازی میکرد اومد داخل و تا اومدم بلند بشم دیدم دستش توی دست یکی. دیگست.خشک شدم. قرار نبود اینجوری بشه برای هر چیزی خودمو اماده کرده بودم جز این. پاهام تحمل وزنمو نداشتن و با تموم وزنم افتادم روز صندلی و چشمام خشک شد روی دست دخترک دلربایی که دلمو برده بود و حالا توی دست چپش حلقه ای انداخته بود و با یکی دیگه میخندید..
یادمه اون روز قهوه سفارش دادم.. همون قهوه ای که هر روز موقعه ی دیدنش میخوردم.. ولی میدونی.. ازون موقعه به بعد شدم تنها مشتری قهوه خور اونجا.. که میزاره وقتی کامل قهوه ی گرمش مثل دلش سرد شرد میخوره:)!
۷.۶k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.