⛓️بد بوی 🔮 پارت 46
⛓️بد بوی 🔮 پارت 46
توی راه رو داشتیم میرفتیم که یهو جیمین از پشت بغلم کرد و منو برد توی یه اتاق
جیمین :میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
ا ت:جی
جیمین :هیسسس هیچی نگو فقط بزار یکم اینجوری بمونم
منم بدم نمیومد پس جیزی نگفتم
جیمین :ا ت
ا ت:هوم
جیمین :دوست دارم... اندازه یه دنیا دوست دارم جونمو برات میدم ا ت توروخدا یه فرصت دیگه بهم بده
نمیتونستم چیزی بگم فقط اشک میریختم
جیمین منو برگردوند
نتونستم طاقت بیارم بقلش کردم اونم بغلم کرد با خیس شدن شونم فهمیدم اونم داره گریه میکنه
جیمین :دوست دارم
ا ت:هق منم
جیمین :ا ت
ا ت:هوم
جیمین :یکم پیشت بخوابم
ا ت:هوم
روی تخت نشستم جیمینم اومد روم و سرش رو گذاشت روی سینم و خوابید
موهاشو نوازش میکردم گریه هاش بخاطر اینکه ببخشمش قلبمو درد میاورد
در باز شد خانم پارک اومد داخل
ج/م:جیم
منو و جیمین رو که تو اون حال دید یه لبخند زد و رفت درم اروم بست
نمیدونم چقدر گذشت اما میخواستم زمان رو نگه دارم همونجا بمونم
احساس کردم صدای ماشین اومد فکر کنم بابا اومده
میدونستم وقت رفتنه اما دلم نمیومد جیمین بیدار کنم
جیمین سرش رو از روی سینم بلند کرد توی عالم خواب یه لبخند زد منم متقابلن لبخند زدم که سرش گذاشت روی سینم دوباره خوابید
یکی ندونه میگه یه ماه نخوابیده
ا ت:جیمین
جیمین :هوم
ا ت: بلند شو
جیمین :....
ا ت:بلند شو جیمین پاشو دیگه
جیمین محکم تر بغلم کرد
جیمین :نمیخوام
ا ت:جیمین بچه نشو عه
جیمین :اتفاقا اگه تو بخوای بری مثل بچهها میشینم گریه میکنم
ا ت:جیمین
جیمین :گریه میکنم
در باز شد
🔮
اینم یه پارت برای شما امروز خیلی براتون گذاشتم
تا فردا زنده میخوامتون
کامنت
لایک
توی راه رو داشتیم میرفتیم که یهو جیمین از پشت بغلم کرد و منو برد توی یه اتاق
جیمین :میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
ا ت:جی
جیمین :هیسسس هیچی نگو فقط بزار یکم اینجوری بمونم
منم بدم نمیومد پس جیزی نگفتم
جیمین :ا ت
ا ت:هوم
جیمین :دوست دارم... اندازه یه دنیا دوست دارم جونمو برات میدم ا ت توروخدا یه فرصت دیگه بهم بده
نمیتونستم چیزی بگم فقط اشک میریختم
جیمین منو برگردوند
نتونستم طاقت بیارم بقلش کردم اونم بغلم کرد با خیس شدن شونم فهمیدم اونم داره گریه میکنه
جیمین :دوست دارم
ا ت:هق منم
جیمین :ا ت
ا ت:هوم
جیمین :یکم پیشت بخوابم
ا ت:هوم
روی تخت نشستم جیمینم اومد روم و سرش رو گذاشت روی سینم و خوابید
موهاشو نوازش میکردم گریه هاش بخاطر اینکه ببخشمش قلبمو درد میاورد
در باز شد خانم پارک اومد داخل
ج/م:جیم
منو و جیمین رو که تو اون حال دید یه لبخند زد و رفت درم اروم بست
نمیدونم چقدر گذشت اما میخواستم زمان رو نگه دارم همونجا بمونم
احساس کردم صدای ماشین اومد فکر کنم بابا اومده
میدونستم وقت رفتنه اما دلم نمیومد جیمین بیدار کنم
جیمین سرش رو از روی سینم بلند کرد توی عالم خواب یه لبخند زد منم متقابلن لبخند زدم که سرش گذاشت روی سینم دوباره خوابید
یکی ندونه میگه یه ماه نخوابیده
ا ت:جیمین
جیمین :هوم
ا ت: بلند شو
جیمین :....
ا ت:بلند شو جیمین پاشو دیگه
جیمین محکم تر بغلم کرد
جیمین :نمیخوام
ا ت:جیمین بچه نشو عه
جیمین :اتفاقا اگه تو بخوای بری مثل بچهها میشینم گریه میکنم
ا ت:جیمین
جیمین :گریه میکنم
در باز شد
🔮
اینم یه پارت برای شما امروز خیلی براتون گذاشتم
تا فردا زنده میخوامتون
کامنت
لایک
۱۶۱.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.