با اجازه غزلی تازه فدایت کردم

با اجازه غزلی تازه فدایت کردم
بر سر سجده نه در شعر دعایت کردم

با اجازه از همه دست کشیدم امشب
و تو را از وسط جمع سَوایت کردم

با اجازه از تو و چشم و لبت می گویم
چه کنم دست خودم نیست هوایت کردم

با اجازه تو طبیبی و منم باز مریض
تو بزن بوسه بگو باز دوایت کردم

با اجازه به خیالات خودم می پیچم
مثلا بودی و این بار صدایت کردم

با اجازه از شما و بی اجازه از همه
بوسه بر شعر زدم باز دعایت کردم
دیدگاه ها (۴)

‎نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمیبینم تو را ابریس...

عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار استوقت یادآوری خاطره ها ه...

دلیرا نشکنیدروزی می ‌رسـدبیست سـال بعد‌‌ سی سـال بعدشاید هم ...

من دوست داشتنم را هم بروزرسانی میکنمتـــو را هر روز باید جور...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط