سناریو باکوگو

میتا : لعنت بهش...باید یه فکری کنم
میتا به باکوگو نگاه میکنه و دوباره به میدنایت
میتا : فقط دو دقیقه دیگه....یکم دیگه صبر کن
میدنایت : هعی ! نکنه ترسیدی ؟
میتا میدوه سمت میدنایت اما اون گازش رو پخش میکنه

ویو میتا :

برگشتم عقب نفسم رو حبس کردم ولی دیر شده بود داشتم از حال میرفتم و گاز روم تأثیر گذاشته بود افتادم زمین و.....

باکوگو : میتا !

که یک دفعه صدای سوت پایان اومد

باکوگو نفسی کشید و میتا رو بلند کرد و برگشت پیش بقیه

فلش بک ، درمانگاه یو ای

باکوگو بالا سر میتا نشسته بود و به بیرون نگاه میکرد که میتا چشماش رو باز کرد
میتا : من کجام ؟....
باکوگو : درمانگاه...
میتا : باکوگو ...چرا اینجایی ؟...الان باید توی خوابگاه باشی....
باکوگو : تچ فقط میخواستم مراقبت باشم
میتا : مراقب ؟...من ؟
باکوگو : ساکت شو
میتا اروم بلند شد
میتا : من برم لباس هامو عوض کنم تو خوابگاه میبینمت
باکوگو : تچ...


فلش بک ،

مینا : باکوگو ! کجا بودی ؟
باکوگو : به تو هیچ ربطی نداره !
دکو : کاچان دوباره داد نزن !
باکوگو : تو یکی ببند دکوی نفله !
که میتا اروم در رو باز کرد
میتا : چه خبرتونه ؟
دنکی : سوزوکی...
میتا : هعی من میرم بخوابم فقط خفه خون بگیرید....
دیدگاه ها (۲)

سایه های عشق

باکودکو پارت ۱۵

پارت ۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط