پارت ۴
باکوگو خسته و عرق کرده
با موهای خیس و دستایی که فقط یه نارنجک دارن
پیداش شد
زیر لب داشت غر میزد
_لعنتی
اگه اون دزد نفله رو پیدا کنم
خودم منفجرش میکنم
آروم سمت خوابگاه رفت اما یه لحظه وایساد
میدوریا داشت زجه میزد و بقیه دورش جمع شده بودن و گریه میکردن
با اخم جلو رفت و داد زد
_اوی نفله ها
من نبودم باز چه گندی بالا آوردین
کسی جوابشو نداد
آروم جلو رفت و دید که میدوریا از شدت گریه قرمز شده
آروم و با کمی اخم و نگرانی
_چته نفله
قرمز شدی
این کیه
میدوریا زجه کشید
کاچانننن منو تنها نزاشته نه
اون آنقدر بی معرفت نی
هق
باکوگو یه لحظه خشک شد
و میدوریا که مغزش تازه داشت وضعیتو تجزیه تحلیل میکرد خشک شد
آروم سرش رو بلند کرد و با مف آویزون و قیافه قرمز و خیس به باکوگو نگاه کرد
باکوگو آروم سرفه کرد و گفت.
_چی شده نفله
مگه جن دید.....
میدوریا پرید و محکم باکوگو رو بغل کرد و زجه زد )مطابق تصویر🙂
باکوگو خشک شده میدوریا رو نگاه کرد
میدوریا با خوشحالی و گریه داد زد
_کاچان حالت خوبههههه
زندهاییی
باکوگو آروم به میدوریا که هر چی اشک داشت داشت رو لباساش خالی میکرد خیره شد و بعد آروم دستش رو رو سر میدوریا گذاشت و اونم بغلش کرد و کنار گوشش پچ زد
_خیلی احمقی که فکر کردی مردم
و بعد به جمع که هر کدوم با یه لبخند گنده و هر و کر
با موهای خیس و دستایی که فقط یه نارنجک دارن
پیداش شد
زیر لب داشت غر میزد
_لعنتی
اگه اون دزد نفله رو پیدا کنم
خودم منفجرش میکنم
آروم سمت خوابگاه رفت اما یه لحظه وایساد
میدوریا داشت زجه میزد و بقیه دورش جمع شده بودن و گریه میکردن
با اخم جلو رفت و داد زد
_اوی نفله ها
من نبودم باز چه گندی بالا آوردین
کسی جوابشو نداد
آروم جلو رفت و دید که میدوریا از شدت گریه قرمز شده
آروم و با کمی اخم و نگرانی
_چته نفله
قرمز شدی
این کیه
میدوریا زجه کشید
کاچانننن منو تنها نزاشته نه
اون آنقدر بی معرفت نی
هق
باکوگو یه لحظه خشک شد
و میدوریا که مغزش تازه داشت وضعیتو تجزیه تحلیل میکرد خشک شد
آروم سرش رو بلند کرد و با مف آویزون و قیافه قرمز و خیس به باکوگو نگاه کرد
باکوگو آروم سرفه کرد و گفت.
_چی شده نفله
مگه جن دید.....
میدوریا پرید و محکم باکوگو رو بغل کرد و زجه زد )مطابق تصویر🙂
باکوگو خشک شده میدوریا رو نگاه کرد
میدوریا با خوشحالی و گریه داد زد
_کاچان حالت خوبههههه
زندهاییی
باکوگو آروم به میدوریا که هر چی اشک داشت داشت رو لباساش خالی میکرد خیره شد و بعد آروم دستش رو رو سر میدوریا گذاشت و اونم بغلش کرد و کنار گوشش پچ زد
_خیلی احمقی که فکر کردی مردم
و بعد به جمع که هر کدوم با یه لبخند گنده و هر و کر
- ۴.۹k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط