ادامه پارت ۶

تامارا: (دیدم میتسوری داشت عجیب و غریب نگام میکرد) چته تو میتسوری
میتسوری:هیچی فقط باهات کار دارم
تامارا:چه کاری
میتسوری: مسئله شخصیه
اوبانای: چه مسئله ای هس؟
میتسوری: هیچی من با تامارا کار دارم نه تو که
مویچیرو: خب من باهات کار دارم
اوبانای: خب کارتون همین جا بگو ( با عصبانیت)
مویچیرو: باید باهاش تنها حرف بزنم
میتسوری: چرا تنها( با نیشخند)
تامارا: شماها بامن کار دارین من نه که
میتسوری : وقتی حالت بهتر شد بیا به عمارت من
تامارا: خب باش
اوبانای: مویچیرو میشه بری میخوام با تامارا تنها حرف بزنم
مویچیرو: حتما( بعدش رف)
تامارا: چیه
اوبانای:نگو که از مویچیرو خوشت میاد
تامارا : ببینم به من میاد از کسی خوشم بیاد
اوبانای: نه اصلا بهتره که باکسی باشی که لیاقتت رو داره
تامارا :خب حالا باشه(* نکته شینوبو رفته) من میخوام لباس هامو عوض کنم و بعد برم به عمارت برفی میشه بری بیرون
اوبانای: باش بعدا میبینمت( و رفت)
تامارا: آخه چرا مویچیر باید ازش خوشم بیاد ( لباساشو پوشید و رفت بیرون که یادش اوفتاد میتسوری میخواد ببینتش و به عمارت اون رفت و رفت داخل که میتسوری رو دید)
میتسوری: نمیدونستم به همین زودی حالت خدب میشه
تامارا: خب قوی ام دیگه مثل تو البته از روی قدرت از تو ضعیفم
میتسوری: شینوبو هم از من ضعیفه بیا داخل
تامارا:( رفتم داخل دوتا کاسه نودل آورده بود)
میتسوری: از نظرت من خوشگلم
تامارا: آره چطور
میتسوری: من عاشق اوبانایم
تامارا: میدونم
میتسوری: ازکجا
تامارا:من باهوشم
میتسوری: چطوری دلشو بدست بیارم
تامارا: نمیدونم
میتسوری: خاک و سیمان
تامارا : چیه شاید باهاش حرف بزنی و بهش نزدیک شی میتونی
میتسوری: آهان تو از مویچیرو خوشت میاد
تامارا:( گوجه ) جان نه اصلا
میتسوری: پس چرا صورتت قرمز شده
تامارا: نودل ها سرد شد بیا بخوریم
میتسوری: هییی باشه
*نودل هارو خوردند و باهم خدافظی کردند و تامارا رفت به عمارت خودش *
تامارا:خب یکم آرامش داشته( که حرفش تموم نشده دستی رو بازوش احساس کرده )
مویچیرو : سلام
تامارا:سلام کاری داشتی
مویچیرو: آره داداشت روی تو حساسه من اون موقع چطوری کنارت باشم
تامارا : جان
مویچیرو:(با دستش موهای تامارا رو پشت گوشش زد )دوست داشتن کسی عیب هس
تامارا: نیس اما اگه بدست داداشم نمیری عالی میشه
مویچیرو: چرا
تامارا : چون اگه بدونه بهم حس داری زنده موندنت دست خداس
مویچیرو: از کجا میفهمه
تامارا: آخرش که بشه باید بهش بگم
مویچیرو: رابطه ام باید با اوبانای بهتر کنم
تامارا : حتما فقط نمیای تو اینجا سرده
مویچیرو: نه من یه کاری دارم باید برم
تامارا: باشه بای
مویچیرو:خدافظ
از زبان مویچیرو
من باید با اوبانای حرف بزنم * که رفت عمارت مار و اوبانای رو دید
اوبانای: چه عجب
مویچیرو : سلام میخواستم ببینم وقت داری
اوبانای: آره چیکار داری
مویچیرو: هیچی فقط چند تا سوال دارم
اوبانای : پس بیا داخل
مویچیرو: باشه ممنونم ( رفتند داخل و نشسته ان)
اوبانای:خب
مویچیرو: دوست داشتن کسی عیبه
اوبانای: بستگی داره طرف مقابلت کی باشه
مویچیرو: آهان یه پسره خواهرتو دوس داره خب نیتش خیره و واقعا عاشقشه
اوبانای: کدوم عوضی خواهرمو دوس داره( با عصبانیت)
مویچیرو: خب تو با طرف مقابل چطوری رفتار میکنی
اوبانای: معلومه میکشمش ( با لبخند عصبی)
مویچیرو:اگه یکی باشه که لیاقت داشته باشه چی
اوبانای: چرا روی این موضوع گیر کردی اصلا به ت مربوطه
مویچیرو: نه یکی از دوستام میخواد باهاش دوست بشه
اوبانای: خب اون فرد باید این چهار تا چیز رو داشته باشه
۱. شخصیت داشته باشه و مهم باشه
۲. رفتارش مناسب باشه
۳. باید تا آخر عمرش خواهرمو دوست داشته باشه
۴. آدم فداکار و وفادار باشه
مویچیرو: آهان(خوبه من همشو دارم )
اوبانای: کار دیگه ای نداری
مویچیرو: نه ببخشید مزاحمت شدم
اوبانای: نه مزاحم نیستی
مویچیرو: خدافظ
اوبانای: خدافظ
از زبان مویچیرو
حالا یه کار دیگه مونده که باید برم پیش میتسوری

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دیدگاه ها (۰)

پارت هفتم

پارت هشتم

💜آی هوشینو 💜

تو؟ تو #قشنگ ترین عضو #زندگی منیاونقدر قشنگی که بیا برای زیب...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۴(گوينده :میتسوری :)صدای گیتار؟ ...

تو؟ تو #قشنگ ترین عضو #زندگی منی اونقدر قشنگی که بیا برای ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط