نیمشب همدم من دیده ی گریان منست

نیمشب همدم من دیده ی گریان منست

ناله ی مرغ شب از حال پریشان منست

در همه عمر دمی خاطر من شاد نبود

گریه انگیز تر از مهر من آبان منست

خنده ها بر لب من بود و کس آگاه نشد

زین همه درد خموشانه که بر جان منست

#_به_بهارم_نرسیدی_به_خزانم_بنگر

که به مویم اثر از برف زمستان منست

غافل از حق شدم و قافله ی عمر گذشت

ناله ام زمزمه ی روح پشیمان منست

گر به سرچشمه ی توحید رسم جاویدم

ورنه هر لحظه ی من نقطه پایان منست

در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل

گفت خاموش که او طفل دبستان منست
دیدگاه ها (۱)

عاشقی کن!ﮐﻪ ﻫﻨﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﺎﻟـﯿــدنﺍﺯ ﻫـــﺮ ﺁﻏـــــﻮﺵ ﺑﻪ ﺁﻏ...

جاده ی قلب مرا رهگذری نیست که نیست جز غبار غم و اندوه در آن ...

ﻧﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻧﻲ..." ﻣﻦ " ﺣﮑﺎﻳﺖ ﻣﻴﮑﻨﻢ!ﺍﺯ ﺧﺪﺍی " ﺧﻮﺩ " ﺷﮑﺎﻳﺖ ﻣﻴﮑﻨﻢ!...

ﺣـــــــﺲ نوشتن ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﯾڪ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﺮﻑ •••••ﺍﻣﺎ ﺍین ﺑﺎﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط