دل به یغما برده ای بر شیوه ی تاتارها

دل به یغما برده ای بر شیوه ی تاتارها
کی مرمت می شود با جهد این دیوارها

آفتابی بود روزم باخیالت مهربان
رفتی و باریده بر سر غصه چون رگبارها

من شنیدم گفته ای باید فراموشت کنم
آه ای نامهربان کو آن همه اصرارها

نوش داروی منی بایک نگاهت زنده ام
چشم تو برهم زده قانون این معیارها

چشم تو دل می برد قلب تو حاشا می کند
مانده ام در بین این اقرار ها انکارها

شب خیالت می رسد با ماه می خواند مرا
طول شب را خوب می دانند شب بیدارها

ظاهرا آبادم و درباطنم ارگ بمست
روی هم ریزی دمادم غصه چون آوارها

بلبلی آواره هستم در پی ات آواز خوان
ناله ام پر کرده گوش باغ ها گلزارها...

#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

نفس نفس به هوای تو خو گرفته دلمغزل ترانه ی چشمِ تـو کو؟ گرفت...

در وادی عشق ِ تــو دلم خسته ترین استوای از دل دیوانه که دل ب...

باشد قبول، گريه‌ی من بی‌صداتر استهر کس سکوت کرده دلش مبتلاتر...

دلم میگیرد...دلم برای دلم میگیرد ، برای غربت غریبانه اش ، پذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط