سناریو ران

از زبان راوی

ا/ت غذارو به سمت میز آورد و میزو چید

ا/ت:راننننتنن
ران:بلهههه چیشدهههه😰
ا/ت:بیاشام😊
ران:چرا عربده میکشی😢
ا/ت:چون دوست دارم 😁😁
ران: خدایا من چه گناهی به درگاه تو کردم🥲🥲

از زبان راوی

ران و ا/ت شامشونو خوردند و ا/ت میزو جمع کرد و حس کرد کسی اونو آز پشت بغل کرده

ا/ت:جیغغغغغغغغغ
ران:چتهههههه
ا/ت:چرا مثل جن میای پشت ادممممم
ران:ببخشید
ا/ت:چیزی میخواستی بگی
ران:اره من دیگه دارم میرم
ا/ت:آها باشه

از زبان راوی

ا/ت ران رو تا دم در همراهی کرد ران ا/ت رو بوسید و گفت

ران:بای کیتن
ا/ت: خداحافظ ☺️
ران:آها راستی هفته ی دیگه جشنواره هست بیا باهم بریم
ا/ت:باشه☺️
ران:پس هفته دیگه ساعت ۶:۳۰ بیرون باش
ا/ت:باشه
ران: خداحافظ دوست دارم 😘
ا/ت:منم بای

فلش بک به هفته بعد

از زبان ا/ت

از خواب پاشدم ساعت ۱۲:۱۵ ظهر بود تازه یادم افتاد که با ران قراره بریم جشنواره زود از جام پاشدم و به سمت دستشویی حرکت کردم و بعد ناهار خوردم ساعت حدوده ۴ بود زود یک حمام ۶۰ مینی رفتم و اومدم لباس اسلاید دوم رو پوشیدم آرایش کوچکی کردم به ساعت نگاه کردم ساعت ۵:۵۰ بود که صدای زنگ گوشیم در آمد گوشیم برداشتم دیدم رانه

ا/ت:.....

ببخشید اگه بد شد☺️
دیدگاه ها (۸)

سناریو ران

سناریو ران

بچه ها ممنون عاشقتونم ممنون از حمایتاتونصد تایید شدنمون مبار...

🗿👍😅

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

مرگ بی پایان پارت ۳۰

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط