ددیه هات من
#پارت_هفتم
#کاتیا
یکدفعه با صدای آه و ناله و جیغ از خواب پریدم.
ترسیده و گیج به اطرافم نگاه کردم که با دیدن صحفهیروشن لبتابم و صحنهی سـ*کس زن و مرد ، زدم تو سرم!
احمق! بازم وسط فیلم خوابیدم.
یکدفعه با صدای پیامک گوشیم ،کنجکاو دست بردم و صحفه
رو باز کردم که با دیدن پیام کاساندرا ..چشمام برق زد
_ "هی دخترهی احمق جشن امشبو فراموش نکن ووو ..یه
مایو سک*سی بپوش که این ک*ون لعنتی صاف بره تو
چشمای ورنیکا و اکیپ مسخرشون"
ایموجی خنده فرستادم که با فرستادن انگشت فاک*ش ، چپ
چپ به گوشیم زل زدم!
که همون موقع یه پیام دوباره از طرفش امد
_"چشماتو واسم چپ نکن خوشگله" و یه ایموجِی چشمک.
سری از تاسف تکون دادم و گوشیو گذاشتم کنار ..خوب،
برسیم به انتخاب بیکینی پارتی!
رگال بیکینی هارو باز کردم که ..پشه ایی از توشون درامد!
معلومه باید حسابی شسته بشن.
یکم دید زدم که یه ست دو تیکه پلنگی توجهامو جلب کرد.
چشمام برق زد . خودشه!
برای پارتِی امشب عالی بود.
در کمد رو بستم و رفتم سمت در تا برم خاک روشونو بشورم.اروم از پله ها امدم پایین که درب اتاق مامان و بابا ،شاخکامو
تیز کرد!
لبخند شیطونی زدم و روی دوپا بلند شدم و مثل پلنگ
صورتی سمت اتاق حرکت کردم ..اروم سرمو اوردم داخل که
با دیدن صحنه رو به روم حس عجیبی بهم القا شد.
لبمو گاز گرفتم و به پیچیدن مامان و بابا توهم زل زدم
..هردوشون برهنه بودن!
بیشتر از این کنجکاوی نکردم و بی صدا درشونو بستم و به
سمت بالکن رختشویی حرکت کردم ..
خیلی خوب شد که خوابم برد و شاهد س*کس پدر و مادرم
نشدم!
شب شده بود و عقربه 00:9 تمام رو نشون میداد.
سریع لخت شدم و ست رو تنم کردم.
شورت رو الی باسنم گذاشتم که کو*نم به شکل هوس انگیزی
زد بیرون.
موهامو باز گذاشتم و خط چشم گربهایی باالی چشمام
کشیدم و با زدن رژ گلبهایی رنگ آرایشمو تموم کردم!
پوست صاف گندمی رو به شکالتی رنگم با ستی که پوشیدم ،
تضاد تحریک کننده ایی داشت.
حریر ساحلی رو محض اینکه مزاحمی تو راه اذیتم نکنه
،پوشیدم و با گذاشتن کاله ساحلیم و عینکم روش ..دمپایی
انگشتیامو پام کردم و با برداشتن قایمکی گوشیم و کلید
ماشین بابا ،برگهایی به عنوان اینکه نگرانم نشن نوشتم . "اخه
#کاتیا
یکدفعه با صدای آه و ناله و جیغ از خواب پریدم.
ترسیده و گیج به اطرافم نگاه کردم که با دیدن صحفهیروشن لبتابم و صحنهی سـ*کس زن و مرد ، زدم تو سرم!
احمق! بازم وسط فیلم خوابیدم.
یکدفعه با صدای پیامک گوشیم ،کنجکاو دست بردم و صحفه
رو باز کردم که با دیدن پیام کاساندرا ..چشمام برق زد
_ "هی دخترهی احمق جشن امشبو فراموش نکن ووو ..یه
مایو سک*سی بپوش که این ک*ون لعنتی صاف بره تو
چشمای ورنیکا و اکیپ مسخرشون"
ایموجی خنده فرستادم که با فرستادن انگشت فاک*ش ، چپ
چپ به گوشیم زل زدم!
که همون موقع یه پیام دوباره از طرفش امد
_"چشماتو واسم چپ نکن خوشگله" و یه ایموجِی چشمک.
سری از تاسف تکون دادم و گوشیو گذاشتم کنار ..خوب،
برسیم به انتخاب بیکینی پارتی!
رگال بیکینی هارو باز کردم که ..پشه ایی از توشون درامد!
معلومه باید حسابی شسته بشن.
یکم دید زدم که یه ست دو تیکه پلنگی توجهامو جلب کرد.
چشمام برق زد . خودشه!
برای پارتِی امشب عالی بود.
در کمد رو بستم و رفتم سمت در تا برم خاک روشونو بشورم.اروم از پله ها امدم پایین که درب اتاق مامان و بابا ،شاخکامو
تیز کرد!
لبخند شیطونی زدم و روی دوپا بلند شدم و مثل پلنگ
صورتی سمت اتاق حرکت کردم ..اروم سرمو اوردم داخل که
با دیدن صحنه رو به روم حس عجیبی بهم القا شد.
لبمو گاز گرفتم و به پیچیدن مامان و بابا توهم زل زدم
..هردوشون برهنه بودن!
بیشتر از این کنجکاوی نکردم و بی صدا درشونو بستم و به
سمت بالکن رختشویی حرکت کردم ..
خیلی خوب شد که خوابم برد و شاهد س*کس پدر و مادرم
نشدم!
شب شده بود و عقربه 00:9 تمام رو نشون میداد.
سریع لخت شدم و ست رو تنم کردم.
شورت رو الی باسنم گذاشتم که کو*نم به شکل هوس انگیزی
زد بیرون.
موهامو باز گذاشتم و خط چشم گربهایی باالی چشمام
کشیدم و با زدن رژ گلبهایی رنگ آرایشمو تموم کردم!
پوست صاف گندمی رو به شکالتی رنگم با ستی که پوشیدم ،
تضاد تحریک کننده ایی داشت.
حریر ساحلی رو محض اینکه مزاحمی تو راه اذیتم نکنه
،پوشیدم و با گذاشتن کاله ساحلیم و عینکم روش ..دمپایی
انگشتیامو پام کردم و با برداشتن قایمکی گوشیم و کلید
ماشین بابا ،برگهایی به عنوان اینکه نگرانم نشن نوشتم . "اخه
۹.۳k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.