هرچی سن رفت بالاتر عقل حاکم تر شد، زندگی روال تر ولی بی ل
هرچی سن رفت بالاتر عقل حاکم تر شد، زندگی روال تر ولی بیلذتتر
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم تنها پناهگاه امن خودمم؛تنها دلسوز زندگیم خودمم .
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم تو اوج اعتماد میتونم اطرافم ببینم ک بهم باور ندارن.
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم هیچ چیز نباید جدی بگیرم که اگه بگیرم از همون ضربه میخورم .
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم اول خودم دوم خودم سوم خودم چهارم خانواده .
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم داشتن چند تا دوست که باهم باشید و وقت بگذرونید لازمه ؛ولی فقط در همون حد .
دوستی های عمیق ضربه های عمیق رو بهت میزنن که تو هیچ وقت فکرش نمیکنی از کجا خوردی .
هر چی سن رفت بالاتر راحت تر با مشکلات برخورد کردم دیگ گریه نکردم دیگ زار نزدم و رفتم دنبال راه حل
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم اونی که توی دل منه هیچ وقت عین همون حس توی دل بقیه نبود؛و ادامه روابط زور زدن بی جهتی بود من باب نپذیرفتن .
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم اعتماد به نفس یعنی اینک وارد هر جمعی شدم بتونم اونجا راحت باشم ،حودم باشم ؛نه اینک با همه آدم های اون جمع ارتباط بگیرم .
هر چی سن رفت بالاتر فهمیدم خوب بودن من بازتاب نداره وجدان تا آخر این داستان سرابه .
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم زندگی پوچه،یه کالبد توخالیه .
فهمیدم اونی که خودش بهتر گول زد بیشتر بهش خوش گذشته بیشتر لذت برده
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم سخت ترغمگین تر سرخورده تر بی ذوق تر و محکم تر شدم .
شدم و دیگه هیچ خبری از آیه پر شوق و ذوق که میخواست کاشف زندگی باشه نیست.
راضیم به رضای {شما}💚
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم تنها پناهگاه امن خودمم؛تنها دلسوز زندگیم خودمم .
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم تو اوج اعتماد میتونم اطرافم ببینم ک بهم باور ندارن.
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم هیچ چیز نباید جدی بگیرم که اگه بگیرم از همون ضربه میخورم .
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم اول خودم دوم خودم سوم خودم چهارم خانواده .
هرچی سن رفت بالاتر فهمیدم داشتن چند تا دوست که باهم باشید و وقت بگذرونید لازمه ؛ولی فقط در همون حد .
دوستی های عمیق ضربه های عمیق رو بهت میزنن که تو هیچ وقت فکرش نمیکنی از کجا خوردی .
هر چی سن رفت بالاتر راحت تر با مشکلات برخورد کردم دیگ گریه نکردم دیگ زار نزدم و رفتم دنبال راه حل
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم اونی که توی دل منه هیچ وقت عین همون حس توی دل بقیه نبود؛و ادامه روابط زور زدن بی جهتی بود من باب نپذیرفتن .
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم اعتماد به نفس یعنی اینک وارد هر جمعی شدم بتونم اونجا راحت باشم ،حودم باشم ؛نه اینک با همه آدم های اون جمع ارتباط بگیرم .
هر چی سن رفت بالاتر فهمیدم خوب بودن من بازتاب نداره وجدان تا آخر این داستان سرابه .
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم زندگی پوچه،یه کالبد توخالیه .
فهمیدم اونی که خودش بهتر گول زد بیشتر بهش خوش گذشته بیشتر لذت برده
هرچی سنم رفت بالاتر فهمیدم سخت ترغمگین تر سرخورده تر بی ذوق تر و محکم تر شدم .
شدم و دیگه هیچ خبری از آیه پر شوق و ذوق که میخواست کاشف زندگی باشه نیست.
راضیم به رضای {شما}💚
۳.۷k
۲۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.