سلطنت بی پایان پارت 18
سلطنت بی پایان پارت 18
میکرد هنوز لباس نپوشیده بود من با صدای ششار بیدار شودم وقتی با دیدن تهیونگ با حوله پتو رو کشیدم روم گفتم چرا لباس تنت نیس تهیونگ لبخندی زد گفت چرا روتو پوشوندی تو باید بدنمو ببینب مگه تو زنمنیستی گفتم من چکارکنم لباس بپوش تهیونگ بلوز شلوارشو پوشید آمد رو تخت خوابید دستشو گذاشت روی دستم گفت زود خوب شه پات قانونی مال خودم میشی گفتم اره😊تهیونگ گفت بدنم درد میکنه بلند شودم گفتم بذار مالش بدم آمدم دستاشو اوکلدیم تهیونگ گفت می تونم 🥺تو بغلت بخوابم گفتم اگه حالتو خوب میکنه آره تهیونگ آمد من بغلش کردم مثل بچه کوچولو ها سرشو بوس کردم گفتم خوب بخوابی تهیونگ گفت اگه تو رو نداشتم چکار میکردم پتو رو کشیدم روی تهیونگ خوابیدیم ⚘️صبح که شد ساعت ۶ بود تهیونگ سرشو گذاشته بود روی سینم و خوابیده بود اما باید زود میرفت به ژاپن چون یه قرار مهم داشت من بلندش کردم گفتم تهیونگ بلند شو باید زود بری ژاپن دیر میشه ها یه نگاه کوچولو کرد گفت باشه بعد بلند شد رفت حموم منم براش صبحونه آماده کردم تهیونگ آمد 🥘🍲 صبحونه رو خوردیم گفت شاید شب نتونم بیام پیشت ولی فردا زود میایم😔گفتم باشه اشکالي نداره باید رئیس مافیام به کاراش برسه دیگه🤗تهیونگ رفت کوتشو پوشید من گفتم بمون تهیونگ گفت چی شده گفتم موهاتو همیشه فر نگهدار چون خیلی ترسناکو جذاب میشی😁تهیونگ آمد پیشونیمو بوس کرد گفت تو هر جوره جذابو کیوتی 😗گفتم مراقب خودت باش دوست ندارم زخمی بشی ولی میدونم که تو خیلی قوی
و هیچ کس جلو دارتو و نیروهات نیست که در باز شد اعضا افتادن زمین تهیونگ گفت داشتین والگوش وایسمیدادین جیمین گفت نه از داشتیم درو امتحان میکردیم من خندیدم بعد به تهیونگ رو کردم گفتم مواظب خودتون باشید نباید اتفاقی براتون بیوفته شوگا گفت چشم حتما 🤣بعد که اعضای رفتن چند ساعت منتظر موندم بعد که فهمیدم کسی نیست جز نگهبانان رفتم تو یه اتاقی که داهیون اونجاس به نگهبان گفتم فقط می خوام ببینمش نمی خوام فراریش
بدم نگهبان گفت فقط زود بیاین بیرون وگرنه ارباب منو میکشه گفتم خیالت راحت 🤠🥷 بعد رفتم تو دیدم داهیون رو به یه صندلی بستن وصورتش خونی بود رفتم پیشش گفتم چرا اینجوری شدی داهیون گفت توی جیسونگ می دونستم که میای پیشم گفتم تهیونگ زدت داهیون گفت نه شوگا تهیونگ اصلا نزد
شرایط
لایک 18
کامنت 20🍓
میکرد هنوز لباس نپوشیده بود من با صدای ششار بیدار شودم وقتی با دیدن تهیونگ با حوله پتو رو کشیدم روم گفتم چرا لباس تنت نیس تهیونگ لبخندی زد گفت چرا روتو پوشوندی تو باید بدنمو ببینب مگه تو زنمنیستی گفتم من چکارکنم لباس بپوش تهیونگ بلوز شلوارشو پوشید آمد رو تخت خوابید دستشو گذاشت روی دستم گفت زود خوب شه پات قانونی مال خودم میشی گفتم اره😊تهیونگ گفت بدنم درد میکنه بلند شودم گفتم بذار مالش بدم آمدم دستاشو اوکلدیم تهیونگ گفت می تونم 🥺تو بغلت بخوابم گفتم اگه حالتو خوب میکنه آره تهیونگ آمد من بغلش کردم مثل بچه کوچولو ها سرشو بوس کردم گفتم خوب بخوابی تهیونگ گفت اگه تو رو نداشتم چکار میکردم پتو رو کشیدم روی تهیونگ خوابیدیم ⚘️صبح که شد ساعت ۶ بود تهیونگ سرشو گذاشته بود روی سینم و خوابیده بود اما باید زود میرفت به ژاپن چون یه قرار مهم داشت من بلندش کردم گفتم تهیونگ بلند شو باید زود بری ژاپن دیر میشه ها یه نگاه کوچولو کرد گفت باشه بعد بلند شد رفت حموم منم براش صبحونه آماده کردم تهیونگ آمد 🥘🍲 صبحونه رو خوردیم گفت شاید شب نتونم بیام پیشت ولی فردا زود میایم😔گفتم باشه اشکالي نداره باید رئیس مافیام به کاراش برسه دیگه🤗تهیونگ رفت کوتشو پوشید من گفتم بمون تهیونگ گفت چی شده گفتم موهاتو همیشه فر نگهدار چون خیلی ترسناکو جذاب میشی😁تهیونگ آمد پیشونیمو بوس کرد گفت تو هر جوره جذابو کیوتی 😗گفتم مراقب خودت باش دوست ندارم زخمی بشی ولی میدونم که تو خیلی قوی
و هیچ کس جلو دارتو و نیروهات نیست که در باز شد اعضا افتادن زمین تهیونگ گفت داشتین والگوش وایسمیدادین جیمین گفت نه از داشتیم درو امتحان میکردیم من خندیدم بعد به تهیونگ رو کردم گفتم مواظب خودتون باشید نباید اتفاقی براتون بیوفته شوگا گفت چشم حتما 🤣بعد که اعضای رفتن چند ساعت منتظر موندم بعد که فهمیدم کسی نیست جز نگهبانان رفتم تو یه اتاقی که داهیون اونجاس به نگهبان گفتم فقط می خوام ببینمش نمی خوام فراریش
بدم نگهبان گفت فقط زود بیاین بیرون وگرنه ارباب منو میکشه گفتم خیالت راحت 🤠🥷 بعد رفتم تو دیدم داهیون رو به یه صندلی بستن وصورتش خونی بود رفتم پیشش گفتم چرا اینجوری شدی داهیون گفت توی جیسونگ می دونستم که میای پیشم گفتم تهیونگ زدت داهیون گفت نه شوگا تهیونگ اصلا نزد
شرایط
لایک 18
کامنت 20🍓
۷.۰k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.