گفت چته جوون توو خودتی

_گفت : چته جوون؟ توو خودتی!
_هیچی نگفتم
_گفت : با شمام، خیلی توو فکریا!
از سر میدون که سوارت کردم
هی زل زدی به گوشیت و غمبَرَک گرفتی..

_هیچی نگفتم

_گفت : از دستش دادی؟ بالاخره گذاشت رفت؟
_هیچی نگفتم

_گفت : آره، حتما گذاشته رفته، همه شون میرن، همه شون، اصن میان که برن ...

_هیچی نگفتم

_گفت : درسته دور و زمونه‌ی ما از این گوشیا نبود
که هی عکسشو نگا کنی هی زخمت دلت تازه شه،
اما ما هم کلی پیغموم و پسغوم می دادیم به هم ...

_هیچی نگفتم

یه نگاه آرومی بهم انداخت وُ...
_دوباره گفت : بعدش یهو میدیدیم توو کوچه مون عروسی شده و یار رفته که رفته،ما می موندیم و گریه و ناله و اشک و زاری و شبای بی انتها...
آخرشم هیچی به هیچی

_هیچی نگفتم : 

_گفت : اما مرد باش، هرچی باشه چارتا پیرهن بیشتر از شما جوونا پاره کردیم، بالاخره فراموشش میکنی، بهت قول میدم، جوری که حتی اصلا اسمشم یادت نیاد

_گفتم : آقا دستت درد نکنه، سر چار راه پیاده میشم.

کرایه رو که دادم بهش...
دیدم رو مچ دستش با خالکوبی نوشته : «فریبا»
دیدگاه ها (۸)

گاه از تلاش برای مجاب کردن اوبه اینکه دوستش دارمو تا ابد دوس...

شب که میشه چشام رو در میارم میندازم تو آب خنک . پوست پشتم رو...

و از خودتان بپرسید:آیا به‌قدر کافی خوشبخت بوده‌ام؟ یاد گرفته...

فراموش نکن که تو قرار نیست همیشه حالت خوب باشد، قرار نیست هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط