شب که میشه چشام رو در میارم میندازم تو آب خنک . پوست پشتم
شب که میشه چشام رو در میارم میندازم تو آب خنک . پوست پشتم رو میکَنم پهن میکنم رو رخت آویز توی تراس تا کلاغ ها ازش روزی ببرن. پاهام رو در میارم یکیش رو میذارم رو یه مبل اون یکیش هم رو یه مبل دیگه ، تا بدونن اگه این همه دوندگی دارن آخر شب به جایگاه درست و مخصوصشون میرسن. قلبم رو در میارم میذارم کنار شمعدونی ها که باهم دق کنیم .صدای یک نویز مثل همیشه توی بک گراند سرم میپیچه . دیوونه میشم ، تشت حموم رو میبینم که داره آب داغ توش پُر میشه ، گوشام رو میکَنم میندازم داخلش . از اینکه دیگه هیچی سر جاش نیست وحشت میکنم و مدام جیغ میکشم . دیوار خونه با صدای من جیغ میکشه . تمام رنگ ها جیغ میکشن . میشم شبیه تابلوی جیغِ ادوارد مونک. دست که میزنم به صورتم متوجه میشم لب هام اضافی اومدن . لبم رو میکَنم چال می کنم زیر خاک همون گلدونی که بابا بزرگ همیشه دوسش داشت، تا بعدا که باهار رسید ، گل بده و وقتی تو رو دید گونه هات رو ببوسه . تنها چیزی که میمونه دستامه . دلم میخواد دستای تو رو به جای دستام بذارم فقط کاش کمی بلندتر بود تا میتونستم چند دور بپیچم دور خودم تا اینجوری حس کنم یه بچه خرگوشم تو شکم امن مادرش یا اگه خیلی خوش شانس باشم حس کنم توی بغل توام شاید اینجوری راحت خوابم ببره ....
۱۵۶.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.