نفرت در برابر عشقی که بهت دارم

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 59

حرف ا،ت با صدای مادر بزرگ اش قطع شد
مادر بزرگ : ا،ت چرا با دوستت اینجوری حرف میزنی
جونگکوک : اشکالی نداره من عادت کردم
ا،ت با عصبانیت به جونگکوک نگاه میکرد و با چشماش براش خط و نشون میکشید که چیزی نگه
مادر بزرگ : ا،ت نگفته بود که یه همچین دوست محترم و خوشتیپی داره
جونگکوک با لبخند گفت
جونگکوک : به منم‌ نگفته بود که همیچین مادر بزرگ خوشگلی داره
مادر بزرگ : خیلی ممنون پسرم ا،ت نمیخواهی از دوستت پذیرایی کنی
ا،ت : نه لازم نیست مادر بزرگ من اون پرونده که جونگکوک میخواد رو بهش میدم اون عجله داره بیاد بره
ا،ت روبه جونگکوک کرد
ا،ت ؛ بیا‌ بریم
جونگکوک دنبال ا،ت به اتاقش رفت وقتی وارده اتاق شدن ا،ت زود در رو بست و روبه جونگکوک کرد
ا،ت : برای چی آومد اینجا میدونی اگه پدر بزرگم بفهمه میدونی چی میشه اون اخلاق خیلی سنتی داره
جونگکوک درحالی که اتاق رو آنالیز کرد روی تخت نشست و بدون توجه به حرفش گفت
جونگکوک : اتاقت خیلی قشنگ ولی به سليقه یه دوختر نمیخوره
ا،ت : تو اصلا به حرفام گوش نمیدی چرا اومده اینجا
جونگکوک : نگرانت شدم‌ خانم کوچولو که چرا دو روز نیومدی شرکت
ا،ت : اصلا دوست ندارم بیام به تو چه
جونگکوک از روی تخت بلند شد و به سمتش اومد و جلوش ایستاده
جونگکوک : خانم کوچولو مواظب حرف زدنت باش یادت نره داری با کی حرف میزنی
از این که میتونست با حرفاش عصبانی اش کنه خیلی لذت می‌برد چون وقتی عصبانی میشی خیلی جذاب تر بود
فاصله بینشون فقد یه قدم بود که اون توسط ا،ت پر شد و صورتش رو بیشتر بهش نزدیک کرد
ا،ت : اگه مواظب نباشم چی
جونکوک چند تاره از موهایش رو گرفت و باهاش بازی می‌کرد
جونگکوک : اون وقت دیگه هر چی بشه تقصیر خودته
فکر نکنم بابا بزرگت خیلی خوشش بیاد که ترو با یه پسر ببينه
ا،ت : چیدار..........
حرف ا،ت با صدای در قطع شد و زود از جونگکوک‌ فاصله گرفت که مادر بزرگ اش وارد اتاق شد رو به ا،ت کرد
مادر بزرگ : ا،ت مگه نگفتم از دوستت پذیرایی کن
جونگکوک : نه اشکالی نداره من عجله دارم یه روز دیگه میام بعدن میبینمت خانم کوچولو
جونگکوک چشمکی بهش و از اتاق خارج شد مادر بزرگ اش به‌ سمتش اومد و گفت
مادر بزرگ : این چه کاری بود که کردی ناسلامتی اون پسر دوستت بود
ا،ت : مادر جون اون دوستم نیست فقد همکارمه
مادر بزرگ : به هر حال باید با مهمون خوب رفتار کنی
ا،ت : چشم‌ مادر جون هرچی شما بگید..........ادامه دارد

اسلاید۲ اتاق ا،ت
دیدگاه ها (۵)

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 60《 روز بعد 》با برداش...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}پارت 61ا،ت : ما با هم هیچ...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 58جونگکوک : چیزی میخو...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 57صبح به نوره خورشید ...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁶اروم خندیدم رفتم داخل..... . . . داشتم سا...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط