مشکی طلایی
#مشکی_طلایی
#پارت۱۲
#نرگس
صدای امیر شنیدم که داشت رهام صدا میزد با ترس سمت اتاق رهام دویدم
ــ امیر چی شده
+...
ــ امیر گفتم چی شده😱
+بع بعدا بهت میگم
ــ رهام اقا رهام
+بیهوش شد😰
ــ وای وای وای😭😭😭
+خودتو ناراحت نکن خوب میشه😢
ــ دکترا کجا بردنش؟؟
+نمیدونم
ــ 😭😭
+عشقم نفسم خودتو ناراحت نکن واسه قلبت خوب نیس انشالله زود خوب میشه
ــ امیر دکتر رهام بدو ببین چشه😨
+اقای دکتر اقای دکتر
دکتر:یواشتر قلبم رفت
+ببخشید اقای دکتر مریضمون چشه چرا یهو اینجوری شد؟
ــ هیچی به هورمون های عصبیش فشار وارد شد مغزش دستور داد که بیهوش بشه(اقا من دکتر نیستم هورمون و مورمون نمیدونم چیه فقط میخواستم یه دلیل واسه بیهوش شدنش بیارم همین😶)
+یعنی حالش خوبه؟؟
ــ بله راستی راجب اون مریضتون فاطمه بزودی بهوش میاد بهتره این داروهارو برید براش بیارید
+واقعا یعنی بهوش میاد😱
خدایاشکرت😍
باشه ممنون💛
ــ خب با اجازتون
+خواهش میکنم
#امیر
با نسخه دارو میرم سمت نرگس
ــ امیر چیشده دکتر چی گفت😓
+هیچی هردوشون حالشون خوبه فاطمه خم بزودی بهوش میاد
ــ واقعا😍😍😍
+بله خداروشکر
الان هم باید برم واسش دارو بخرم
ــ بده من میخرم
+نه خودم میرم
ــ عه من میخوام برم هم یه هوای تازه ایی بزنم هم یکم قدم بزنم احساس میکنم فلج شدم
+باشه عشقم😂😍
ــ الهی من فدات شم
+خدانکنه
ــ 😘😘
(بسه دیگه زیادی عاشقانش کردم خودمم حالم بهم خورد😒😒)
نرگس رفت که دارو هارو بگیره منم رفتم داخل اتاق پیش رهام
الهی من فداش بشم اخه جرا باید این اتفاق براتون میافتاد داداش گلم اخ دلم ضعف کرده واسه خندیدنات😭
چی میشه زود خوب بشین دوست دارم چهارتایی بریم شمال یا کیش نه شمال بهتره😓
رهام چشماشو باز کرد
رهام:تو تو این موقعیت به فکر اینی که بریم شمال یا کیش
+بهوش اومدی😍
ــ من از هوش نرفتم که فقط تازه نتونستم چشامو باز کنم یا حرف بزنم
یه پرستار اومد داخل اتاق
پرستار:همراه فاطمه یعقوبی
+بله
پرستار:خوشبختانه بهوش اومدن بهتره هرچه زودتر دارو هاشون بگیرین
+بهوش اومدن😍
ــ بله
+باشه ممنون
ــ☺
+رهام فاطمه بهوش اومد
ــ واقعا 😍
+بله من به نرگس خبر بدم
الو سلام نرگسم
ــ الو سلام عشقم
+نرگسی یه خبر خوب
ــ خوش خبر باشی حالا چه خبری؟؟
+فاطمه بهوش اومد
ــ واقعا😍😍😍
+بقرآن(خب چرا قسم میخوری یه بله بگو)
چیه خب😶
خود درگیر خودتی نه من😐
ایش😒😒
#پارت۱۲
#نرگس
صدای امیر شنیدم که داشت رهام صدا میزد با ترس سمت اتاق رهام دویدم
ــ امیر چی شده
+...
ــ امیر گفتم چی شده😱
+بع بعدا بهت میگم
ــ رهام اقا رهام
+بیهوش شد😰
ــ وای وای وای😭😭😭
+خودتو ناراحت نکن خوب میشه😢
ــ دکترا کجا بردنش؟؟
+نمیدونم
ــ 😭😭
+عشقم نفسم خودتو ناراحت نکن واسه قلبت خوب نیس انشالله زود خوب میشه
ــ امیر دکتر رهام بدو ببین چشه😨
+اقای دکتر اقای دکتر
دکتر:یواشتر قلبم رفت
+ببخشید اقای دکتر مریضمون چشه چرا یهو اینجوری شد؟
ــ هیچی به هورمون های عصبیش فشار وارد شد مغزش دستور داد که بیهوش بشه(اقا من دکتر نیستم هورمون و مورمون نمیدونم چیه فقط میخواستم یه دلیل واسه بیهوش شدنش بیارم همین😶)
+یعنی حالش خوبه؟؟
ــ بله راستی راجب اون مریضتون فاطمه بزودی بهوش میاد بهتره این داروهارو برید براش بیارید
+واقعا یعنی بهوش میاد😱
خدایاشکرت😍
باشه ممنون💛
ــ خب با اجازتون
+خواهش میکنم
#امیر
با نسخه دارو میرم سمت نرگس
ــ امیر چیشده دکتر چی گفت😓
+هیچی هردوشون حالشون خوبه فاطمه خم بزودی بهوش میاد
ــ واقعا😍😍😍
+بله خداروشکر
الان هم باید برم واسش دارو بخرم
ــ بده من میخرم
+نه خودم میرم
ــ عه من میخوام برم هم یه هوای تازه ایی بزنم هم یکم قدم بزنم احساس میکنم فلج شدم
+باشه عشقم😂😍
ــ الهی من فدات شم
+خدانکنه
ــ 😘😘
(بسه دیگه زیادی عاشقانش کردم خودمم حالم بهم خورد😒😒)
نرگس رفت که دارو هارو بگیره منم رفتم داخل اتاق پیش رهام
الهی من فداش بشم اخه جرا باید این اتفاق براتون میافتاد داداش گلم اخ دلم ضعف کرده واسه خندیدنات😭
چی میشه زود خوب بشین دوست دارم چهارتایی بریم شمال یا کیش نه شمال بهتره😓
رهام چشماشو باز کرد
رهام:تو تو این موقعیت به فکر اینی که بریم شمال یا کیش
+بهوش اومدی😍
ــ من از هوش نرفتم که فقط تازه نتونستم چشامو باز کنم یا حرف بزنم
یه پرستار اومد داخل اتاق
پرستار:همراه فاطمه یعقوبی
+بله
پرستار:خوشبختانه بهوش اومدن بهتره هرچه زودتر دارو هاشون بگیرین
+بهوش اومدن😍
ــ بله
+باشه ممنون
ــ☺
+رهام فاطمه بهوش اومد
ــ واقعا 😍
+بله من به نرگس خبر بدم
الو سلام نرگسم
ــ الو سلام عشقم
+نرگسی یه خبر خوب
ــ خوش خبر باشی حالا چه خبری؟؟
+فاطمه بهوش اومد
ــ واقعا😍😍😍
+بقرآن(خب چرا قسم میخوری یه بله بگو)
چیه خب😶
خود درگیر خودتی نه من😐
ایش😒😒
۹.۸k
۱۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.