علامت یونا ؛
علامت یونا ؛
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت⁸
......... البته خوبم شد نبود بهش هنوز اعتماد کامل ندارم
هعی ولش کن ... رسیدم خونه و رفتن حموم بعد از یه ربع اومدم بیرون موهامو خشک کردم و یه لباس انتخاب کردم تا برای بیرون بپوشم ..... اها ! پیدا کردم بالاخره یه لباس خوب پیدا کردم تا بپوشم موهانو خرگوشی بالا بستم و رفتم بیرون چه هوایه اخیشش ... داریم به پاییز نزدیک میشیم از صب هیچی نخورده بودم پس تصمیم گرفتم برم کافه و یه قهوه بخورم رفتم تو کافه نشستم قهومو میخوردم که مامانمو دیدم هامون لحظه قهوه پرید تو گلوم سریع رفتم زیر میز نشستم تا منو نبینه کی اومد کره؟ یعنی منو دید؟ وای خدایا یه روز خواستیم تو حال هوایه خودمون ریلکس کنیمااا یواش یواش نشستنه رفتم بیرون خودمو انداحتم رو چمن هایه بیرون کافه یه نفس عمیق کشیدم و بلند شدم یه نگاه تو کافه انداختم نشسته بود داشت کیک میخورد
(جونگکوک)
بعد از اینکه یونا رفت لباس پوشیدم و به تهیونگ زنگ زدم تا بیاد بریم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت کافه همیشگیمون
_ سلام خیلی وقت بود ندیده بودمت
"" منم همینطور چه خبرا
_ هچ مشغول کارم
یکم حرف زدیم و قهوه خوردیم بعد رفتیم بیرون میخواستیم برین که تهیونگ به یه دختره اشاره کرد چقدر شبیح یونا بود ... واسا اون یوناست؟
مثل این جنگ زده ها از از کافه اومد بیرون و خودشو انداخت رو چمن ها یکم موند و بلند شد یواشکی تو کافه رو نگا میکرد کیو دیده بود؟
(یونا)
داشتم مادرمو دید میزدم که یهو صدایه اقایه جونگکوک
؛؛رئیس؟ شما اینجا چیکار میکنید؟
_ من همیشه میام اینجا داشتین چیکار میکردین
؛؛ عااا ... خوب هیچی داشتم قدم میزدم
"" سلامم من دوست جونگکوکم اسمم کیم تهیونگه
؛؛ منم پارک یونا
"" ازدیدنتون خوشحال شدم
؛؛همچنین
ای خدا یعنی دیدن داشتم چیکار میکردم؟ نه بابا ندیدن
؛؛ خوب اگه کاری ندارید من میرم دیگه
_ میخوای باما بیایی؟
؛؛ نه مزاحم نمیشم فعلا
بعد از کلمه فعلا شروع کردم دویدن حسابی که دور شدم یکم واسادم نفس بگیرم
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت⁸
......... البته خوبم شد نبود بهش هنوز اعتماد کامل ندارم
هعی ولش کن ... رسیدم خونه و رفتن حموم بعد از یه ربع اومدم بیرون موهامو خشک کردم و یه لباس انتخاب کردم تا برای بیرون بپوشم ..... اها ! پیدا کردم بالاخره یه لباس خوب پیدا کردم تا بپوشم موهانو خرگوشی بالا بستم و رفتم بیرون چه هوایه اخیشش ... داریم به پاییز نزدیک میشیم از صب هیچی نخورده بودم پس تصمیم گرفتم برم کافه و یه قهوه بخورم رفتم تو کافه نشستم قهومو میخوردم که مامانمو دیدم هامون لحظه قهوه پرید تو گلوم سریع رفتم زیر میز نشستم تا منو نبینه کی اومد کره؟ یعنی منو دید؟ وای خدایا یه روز خواستیم تو حال هوایه خودمون ریلکس کنیمااا یواش یواش نشستنه رفتم بیرون خودمو انداحتم رو چمن هایه بیرون کافه یه نفس عمیق کشیدم و بلند شدم یه نگاه تو کافه انداختم نشسته بود داشت کیک میخورد
(جونگکوک)
بعد از اینکه یونا رفت لباس پوشیدم و به تهیونگ زنگ زدم تا بیاد بریم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت کافه همیشگیمون
_ سلام خیلی وقت بود ندیده بودمت
"" منم همینطور چه خبرا
_ هچ مشغول کارم
یکم حرف زدیم و قهوه خوردیم بعد رفتیم بیرون میخواستیم برین که تهیونگ به یه دختره اشاره کرد چقدر شبیح یونا بود ... واسا اون یوناست؟
مثل این جنگ زده ها از از کافه اومد بیرون و خودشو انداخت رو چمن ها یکم موند و بلند شد یواشکی تو کافه رو نگا میکرد کیو دیده بود؟
(یونا)
داشتم مادرمو دید میزدم که یهو صدایه اقایه جونگکوک
؛؛رئیس؟ شما اینجا چیکار میکنید؟
_ من همیشه میام اینجا داشتین چیکار میکردین
؛؛ عااا ... خوب هیچی داشتم قدم میزدم
"" سلامم من دوست جونگکوکم اسمم کیم تهیونگه
؛؛ منم پارک یونا
"" ازدیدنتون خوشحال شدم
؛؛همچنین
ای خدا یعنی دیدن داشتم چیکار میکردم؟ نه بابا ندیدن
؛؛ خوب اگه کاری ندارید من میرم دیگه
_ میخوای باما بیایی؟
؛؛ نه مزاحم نمیشم فعلا
بعد از کلمه فعلا شروع کردم دویدن حسابی که دور شدم یکم واسادم نفس بگیرم
۲۴.۸k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.