مدتی می شود از حال خودم بی خبرم
مدتی می شود از حال خودم بی خبرم
آنقدر فکر توام غافلم از دور و برم
تا کمی چشم به روی دل خود میبندم
با خیال گره روسری ات در به درم
پیچ و تاب مژه هایت شده بازار سیاه
قرص چشمان تورا از چه کسانی بخرم
داری از دست دلم می روی و پشت سرت
کاسه ای پرشده ازگریه قبل سفرم
تا زمانی که نیایی و به دادم نرسی
بدترین حالت مستاصل اما اگرم
بدترین حالت عاشق شدنم وقتی که
نشود اسم تورا بین غزل ها نبرم
درد اگر درد تو باشد چه خیالیست که من
دلخوش داشتن خوبترین درد سرم
آنقدر سنگ تورا روی سرو سینه زدم
که غم انگیزترین حال محرم صفرم
حالی از عاشق بیچاره تا خورده نپرس
مدتی می شود از حال خودم بی خبرم...
#علی_صفری
آنقدر فکر توام غافلم از دور و برم
تا کمی چشم به روی دل خود میبندم
با خیال گره روسری ات در به درم
پیچ و تاب مژه هایت شده بازار سیاه
قرص چشمان تورا از چه کسانی بخرم
داری از دست دلم می روی و پشت سرت
کاسه ای پرشده ازگریه قبل سفرم
تا زمانی که نیایی و به دادم نرسی
بدترین حالت مستاصل اما اگرم
بدترین حالت عاشق شدنم وقتی که
نشود اسم تورا بین غزل ها نبرم
درد اگر درد تو باشد چه خیالیست که من
دلخوش داشتن خوبترین درد سرم
آنقدر سنگ تورا روی سرو سینه زدم
که غم انگیزترین حال محرم صفرم
حالی از عاشق بیچاره تا خورده نپرس
مدتی می شود از حال خودم بی خبرم...
#علی_صفری
۹۰۸
۰۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.