𝓟𝓪𝓻𝓽 22🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 22🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
جانگکوک : اون گوشی رو بده به من
گارسون : بله مست کردن بار همیشگی ....بله منتظرم
قط کرد
جانگکوک : چرا زنگ زدی
گارسون : شما حالتون خوب نیست
جانگکوک : به تو چه ( با حالت مستی )
گارسون : بیاید بشینید
کُمَکَم کرد بشینم
................
نشسته بودم خوابم میومد معدم درد میکرد حالم اصلا خوب نبود احساس کردم یکی اومد پیشم نشست چشمامو نیمه باز کردم و بهش نگاه کردم این مرت بود؟
مرت : بازم مست کردی؟
جانگکوک : ت تو اینجا چیکار
احساس حالت تهوع گرفتم نتونستم جمله کامل کنم
مرت : پسر با خودت چیکار کردی پاشو زود باش باید بریم خونه
مرت ویو
بهش زنگ زدن گفتن که شما راننده آقا هستید گفتم بازم میت کرده؟ گفت آره گفتم میام گفت منتظرم و قط کردم سریع آماده شدم و رفتم سمت همون بار همیشگی دیدمش رفتم بغلش نشستم خیلی مست بود بهش گفتم بازم مست کردی؟ گفت تو اینجا چیکار که حالت تهوع گرفت حالش خوب نبود باید ببرمش خونه کُمَکِش کردم تا بلند بشه بردمش سمت ماشین و نشوندمش درو بستم و خودمم نشست پشت فرمون بهش نگاه کردم خواب بود کمربند خودم و اونو بستم و راه افتادم
..................
وقتی رسیدم پیاده شدم کُمَکِش کردم تا بلند بشه بردمش داخل خونه در زدم
آجوما درو باز کرد ترسید
آجوما : چیشده
مرت : بازم مست کرده
آجوما : من بهش گفتم نرو کوش نکرد بیا داخل پسرم بیا
بردمش داخل
آجوما : بیارش تو آشپزخونه پسرم
رفت تو آشپزخونه منم دنبالش رفتم چشمم خورد به ا/ت داشت میزو تمیز میکرد تا مارو دید اومد سمتمون
ا/ت : چیشده
مرت : مست کرده
صندلی رو کشید جلو نشوندمش رو صندلی
مرت : ممنونم
آجوما : من براش یه قهوه درست کنم ا/ت تو هم برو حمومو حاضر کن
ا/ت : الان میرم
مرت : منم میام کمکت
ا/ت : لازم نیست
مرت : نه میام
ا/ت : باشه
رفتش سمت اتاق جانگکوک درو باز کرد و رفت داخل منم پشتش رفتم رفت تا حمومو حاضر کنه حوله هارو از کمد برداشت و گزاشت رو سکوی حموم وانو پر کرد و اومد بیرون رفت سمت کمد و یه دست لباس و شلوار راحتی برداشت و گزاشت رو تخت
ا/ت : تموم شد
مرت : ا/ت
اینو که گفتم صدای آجوما اومد
آجوما : مرت پسرم بیا کمک کن( با داد )
مرت : اومدم آجوما
رفتم کمک آجوما و اوردیمش بالا آجوما بهش قهوه داده بود حالش بهتر بود خوابوندیمش رو تخت
مرت : شما برید من لباساشو عوض میکنم
آجوما : باشه
رفتن بیرون لباساشو دراوردم و عوضشون کردم
ا/ت ویو
رفتم پایین رو یکی از صندلی های آشپزخونه نشستم و فکر کردم به همه چی ذهنم خیلی مشغول بود من لئونو دوست دارم؟ چرا جانگکوک اعصبی شد بخاطر چی انقدر مشروب خورد تا مست بشه داشتم به اینا فکر میکردم که یکی جلوم نشست سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم مرت بود
ا/ت : چیزی لازم دارید؟
مرت : ا/ت باید یکم باهم حرف بزنیم
ا/ت : البته
مرت : ا/ت من راستش این چند وقته احساس میکنم که ... که
ا/ت : که چی؟
مرت : ا/ت من بهت یه حسایی دارم
ا/ت : یعنی چی؟
مرت : یعنی... ا/ت من... دوست دارم
دستامو گرفت خواستم دستمو بکشم ولی محکم تر گرفت
مرت : لطفا ا/ت بهش فکر کن ما هنوز همو نمیشناسیم
ا/ت : امکان نداره
مرت : چرا ا/ت چرا
ا/ت : نمیشه لطفا ولم کن
بازم خواستم دستمو بکشم ولی نزاشت
جانگکوک ویو
جانگکوک : اون گوشی رو بده به من
گارسون : بله مست کردن بار همیشگی ....بله منتظرم
قط کرد
جانگکوک : چرا زنگ زدی
گارسون : شما حالتون خوب نیست
جانگکوک : به تو چه ( با حالت مستی )
گارسون : بیاید بشینید
کُمَکَم کرد بشینم
................
نشسته بودم خوابم میومد معدم درد میکرد حالم اصلا خوب نبود احساس کردم یکی اومد پیشم نشست چشمامو نیمه باز کردم و بهش نگاه کردم این مرت بود؟
مرت : بازم مست کردی؟
جانگکوک : ت تو اینجا چیکار
احساس حالت تهوع گرفتم نتونستم جمله کامل کنم
مرت : پسر با خودت چیکار کردی پاشو زود باش باید بریم خونه
مرت ویو
بهش زنگ زدن گفتن که شما راننده آقا هستید گفتم بازم میت کرده؟ گفت آره گفتم میام گفت منتظرم و قط کردم سریع آماده شدم و رفتم سمت همون بار همیشگی دیدمش رفتم بغلش نشستم خیلی مست بود بهش گفتم بازم مست کردی؟ گفت تو اینجا چیکار که حالت تهوع گرفت حالش خوب نبود باید ببرمش خونه کُمَکِش کردم تا بلند بشه بردمش سمت ماشین و نشوندمش درو بستم و خودمم نشست پشت فرمون بهش نگاه کردم خواب بود کمربند خودم و اونو بستم و راه افتادم
..................
وقتی رسیدم پیاده شدم کُمَکِش کردم تا بلند بشه بردمش داخل خونه در زدم
آجوما درو باز کرد ترسید
آجوما : چیشده
مرت : بازم مست کرده
آجوما : من بهش گفتم نرو کوش نکرد بیا داخل پسرم بیا
بردمش داخل
آجوما : بیارش تو آشپزخونه پسرم
رفت تو آشپزخونه منم دنبالش رفتم چشمم خورد به ا/ت داشت میزو تمیز میکرد تا مارو دید اومد سمتمون
ا/ت : چیشده
مرت : مست کرده
صندلی رو کشید جلو نشوندمش رو صندلی
مرت : ممنونم
آجوما : من براش یه قهوه درست کنم ا/ت تو هم برو حمومو حاضر کن
ا/ت : الان میرم
مرت : منم میام کمکت
ا/ت : لازم نیست
مرت : نه میام
ا/ت : باشه
رفتش سمت اتاق جانگکوک درو باز کرد و رفت داخل منم پشتش رفتم رفت تا حمومو حاضر کنه حوله هارو از کمد برداشت و گزاشت رو سکوی حموم وانو پر کرد و اومد بیرون رفت سمت کمد و یه دست لباس و شلوار راحتی برداشت و گزاشت رو تخت
ا/ت : تموم شد
مرت : ا/ت
اینو که گفتم صدای آجوما اومد
آجوما : مرت پسرم بیا کمک کن( با داد )
مرت : اومدم آجوما
رفتم کمک آجوما و اوردیمش بالا آجوما بهش قهوه داده بود حالش بهتر بود خوابوندیمش رو تخت
مرت : شما برید من لباساشو عوض میکنم
آجوما : باشه
رفتن بیرون لباساشو دراوردم و عوضشون کردم
ا/ت ویو
رفتم پایین رو یکی از صندلی های آشپزخونه نشستم و فکر کردم به همه چی ذهنم خیلی مشغول بود من لئونو دوست دارم؟ چرا جانگکوک اعصبی شد بخاطر چی انقدر مشروب خورد تا مست بشه داشتم به اینا فکر میکردم که یکی جلوم نشست سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم مرت بود
ا/ت : چیزی لازم دارید؟
مرت : ا/ت باید یکم باهم حرف بزنیم
ا/ت : البته
مرت : ا/ت من راستش این چند وقته احساس میکنم که ... که
ا/ت : که چی؟
مرت : ا/ت من بهت یه حسایی دارم
ا/ت : یعنی چی؟
مرت : یعنی... ا/ت من... دوست دارم
دستامو گرفت خواستم دستمو بکشم ولی محکم تر گرفت
مرت : لطفا ا/ت بهش فکر کن ما هنوز همو نمیشناسیم
ا/ت : امکان نداره
مرت : چرا ا/ت چرا
ا/ت : نمیشه لطفا ولم کن
بازم خواستم دستمو بکشم ولی نزاشت
۲۱۱.۰k
۲۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.