دزیره
پارت ۳
یونا؛ منم مین یونا هستم..خوشبختم
ته: دیگه چه رمان هایی خوندید
یونا: کتابخونه نيمه شب
ته: خوندم
یونا: هردو در نهایت میمیرند...و الا آخر
ته: خوندم..ببخشید مایلم شما رو به پارک ببرم؟
یونا: راستش نمیدونم چی بگم من طرد شده ام...شوهرم با رفیقم ازدواج کرده و اوضاعم یکم....
ته: چه بد..مشکلی نیست
یونا: میتونم؟
ته: بعله؟
یونا: با شما به پارک بیام
ته: خنده* معلومه..خوشحال میشم..با کمال میل مادمازل دزیره* دستمو سمتش دراز کردم ( عین پرنس ها).
یونا: (خنده)..*
* پارک*
ته: میشه دستاتو بگیرم؟..مشکلی که نداری؟
یونا: نه
یونا؛ منم مین یونا هستم..خوشبختم
ته: دیگه چه رمان هایی خوندید
یونا: کتابخونه نيمه شب
ته: خوندم
یونا: هردو در نهایت میمیرند...و الا آخر
ته: خوندم..ببخشید مایلم شما رو به پارک ببرم؟
یونا: راستش نمیدونم چی بگم من طرد شده ام...شوهرم با رفیقم ازدواج کرده و اوضاعم یکم....
ته: چه بد..مشکلی نیست
یونا: میتونم؟
ته: بعله؟
یونا: با شما به پارک بیام
ته: خنده* معلومه..خوشحال میشم..با کمال میل مادمازل دزیره* دستمو سمتش دراز کردم ( عین پرنس ها).
یونا: (خنده)..*
* پارک*
ته: میشه دستاتو بگیرم؟..مشکلی که نداری؟
یونا: نه
۱۴.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.