𝑷𝒂𝒓𝒕:22
𝑷𝒂𝒓𝒕:22
"فقط یه لمس..."
جون هو:ا.ت بیا سمت چپ من
ا.ت:چ...چی؟
لینو:ا.ت یا وسطمون میمونه یا سمت راست من
جون هو:از حدت نگذر
لینو:ولی ا.ت دوست دختر منه
ا.ت:(یه لبخند یهویی از سر ذوق)
جون هو:چرا میخندی
ا.ت:هیچی
لینو:بیا
ا.ت:ب..باشه
جون هو:چی گفتی
لینو:داداشت خطرناکه پس بیا سمت راست من
ا.ت:بخدا همین الان بیشتر از ۹ نفر آدم دارن نگاهمون میکنن
جون هو:فقط الان میزارم در بری
اختلاف سنیتون رو که میدونین
لینو:۵ سال که چیزی نیست
جون هو:مسخره ها
لینو:(دستش رو حلقه میکنه)
ا.ت:(خجالت میکشه و دستش رو حلقه میکنه)بیا
جون هو:خدایا منو نجات بده
لینو:بریم بستنی بگیریم؟هنوز تا شروع مراسم ۱ ساعت مونده
جون هو:بریم
ا.ت:اره
لینو:چی دوست داری؟
ا.ت:اممم،من اسکوپی میخوام
لینو:چه طعمی؟
ا.ت:توت فرنگی و شکلاتی
لینو:منم اسکوپی میخوام
جون هو:من ابمیوه میخورم
لینو:به حساب من
راوی:میرن سمت بستنی فروشیه و سفارش هاشونو میدنو میشینن روی صندلی تا سفارش هاشون اماده بشه
جون هو:عاشق چی ا.ت شدی؟
لینو:به تو ربطی نداره
جون هو:تو چی ا.ت؟
ا.ت:به تو ربطی نداره
جون هو:الان دارین مسخره بازی در میارین نه؟
لینو:نه والا
جون هو:با بابا چیکار میکنی؟
ا.ت:چرا؟
جون هو:تو که بهتر میدونی بابا فقط ۲ سال اختلاف سنی و قبول میکنه،نهایتا ۳ سال،ولی لینو ۵ سال
لینو:یه کاریش میکنم
ا.ت:راست میگی
لینو:ا.ت فردا میای کافه
ا.ت:برای چی
لینو:میخوام بهت یه چیزی بدم.
ا.ت:نمیشه امشب بدی،فردا خستم میخوام استراحت کنم
لینو:اوکی پس
جون هو:چی میخوای بهش بدی؟
لینو:رازه
جون هو:من میرم سفارشارو بگیرم
لینو:برو
ا.ت:من خیلی دوستت دارم(زیرلب)
لینو:چی؟
ا.ت:هیچی
لینو:گفتی منو دوست داری؟
ا.ت:نه گفتم بستنی اسکوپی خیلی دوست دارم،آره همینو گفتم
🍧🍧🍧🍧
"فقط یه لمس..."
جون هو:ا.ت بیا سمت چپ من
ا.ت:چ...چی؟
لینو:ا.ت یا وسطمون میمونه یا سمت راست من
جون هو:از حدت نگذر
لینو:ولی ا.ت دوست دختر منه
ا.ت:(یه لبخند یهویی از سر ذوق)
جون هو:چرا میخندی
ا.ت:هیچی
لینو:بیا
ا.ت:ب..باشه
جون هو:چی گفتی
لینو:داداشت خطرناکه پس بیا سمت راست من
ا.ت:بخدا همین الان بیشتر از ۹ نفر آدم دارن نگاهمون میکنن
جون هو:فقط الان میزارم در بری
اختلاف سنیتون رو که میدونین
لینو:۵ سال که چیزی نیست
جون هو:مسخره ها
لینو:(دستش رو حلقه میکنه)
ا.ت:(خجالت میکشه و دستش رو حلقه میکنه)بیا
جون هو:خدایا منو نجات بده
لینو:بریم بستنی بگیریم؟هنوز تا شروع مراسم ۱ ساعت مونده
جون هو:بریم
ا.ت:اره
لینو:چی دوست داری؟
ا.ت:اممم،من اسکوپی میخوام
لینو:چه طعمی؟
ا.ت:توت فرنگی و شکلاتی
لینو:منم اسکوپی میخوام
جون هو:من ابمیوه میخورم
لینو:به حساب من
راوی:میرن سمت بستنی فروشیه و سفارش هاشونو میدنو میشینن روی صندلی تا سفارش هاشون اماده بشه
جون هو:عاشق چی ا.ت شدی؟
لینو:به تو ربطی نداره
جون هو:تو چی ا.ت؟
ا.ت:به تو ربطی نداره
جون هو:الان دارین مسخره بازی در میارین نه؟
لینو:نه والا
جون هو:با بابا چیکار میکنی؟
ا.ت:چرا؟
جون هو:تو که بهتر میدونی بابا فقط ۲ سال اختلاف سنی و قبول میکنه،نهایتا ۳ سال،ولی لینو ۵ سال
لینو:یه کاریش میکنم
ا.ت:راست میگی
لینو:ا.ت فردا میای کافه
ا.ت:برای چی
لینو:میخوام بهت یه چیزی بدم.
ا.ت:نمیشه امشب بدی،فردا خستم میخوام استراحت کنم
لینو:اوکی پس
جون هو:چی میخوای بهش بدی؟
لینو:رازه
جون هو:من میرم سفارشارو بگیرم
لینو:برو
ا.ت:من خیلی دوستت دارم(زیرلب)
لینو:چی؟
ا.ت:هیچی
لینو:گفتی منو دوست داری؟
ا.ت:نه گفتم بستنی اسکوپی خیلی دوست دارم،آره همینو گفتم
🍧🍧🍧🍧
۱.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.