تهیونگ رو به خودم نزدیک کردم و شروع کردم گردنش رو ما°رک ک
تهیونگ رو به خودم نزدیک کردم و شروع کردم گردنش رو ما°رک کردن تهیونگ رو گردنش خیلی حساس بود پاهاش شل شده بود و داشت میوفتاد که کمرش رو محکم گرفتمو از گردنش جدا شدم که از موقعیت استفاده کرد و دستام رو محکم بالا ی سرم قفل کرد
ته:ا.ت بدکاری کردی
میدونستم کارم تموم و هی داشتم به راه فرار که زنگ کلاس خورد و یعنی الان بچه ها اومده بودن و ما باید میرفتیم سر کلاس یسسس
سریع از زیر دستش رد شدم و بدو بدو از دستشویی رفتم بیرون و وارد کلاس شدم که تهیونگ هم اومد و شروع کرد درس داد تو کل کلاس خیلی بد نگاهم میکرد و باعث میشد استرس بگیرم بعد از درس دادن تهیونگ زنگ خورد برعکس همیشه زودتر از همه رفتم بیرون تهیونگ خواست بیاد سراغم که دخترا اومد پیشم اوففف فرشته های نجاتمن
رزی:چطوری خوشگله؟👀
ا.ت:خوبم
جیا:چه خبرا؟
ا.ت:اع عم ی خبر پشم ریزون دارم برتون منو ...
یونهی:ا.ت و استاد کیم دارن ازدواج میکنننن
رزی:جیغغغغغغ
ا.ت:خفه شو الان همه میفهمن
یهو یکی از پشت سرم گفت
تهیونگ:خب بفهمن که چی؟
ا.ت:یا خدا ب...بچه ها من برم قهوه بخرم
سریع دوییدم و رفتم سمت دکه ی مدرسه که دیدم هیچکس نیست حتی فروشندهای ا.ت احمق با پای خودت خودتو به فنا دادی صدای پای یکی رو پشت سرم میومد فقط دعا دعا میکردم که تهیونگ نباشه برگشتم سمت یارو که دیدم...
ته:ا.ت بدکاری کردی
میدونستم کارم تموم و هی داشتم به راه فرار که زنگ کلاس خورد و یعنی الان بچه ها اومده بودن و ما باید میرفتیم سر کلاس یسسس
سریع از زیر دستش رد شدم و بدو بدو از دستشویی رفتم بیرون و وارد کلاس شدم که تهیونگ هم اومد و شروع کرد درس داد تو کل کلاس خیلی بد نگاهم میکرد و باعث میشد استرس بگیرم بعد از درس دادن تهیونگ زنگ خورد برعکس همیشه زودتر از همه رفتم بیرون تهیونگ خواست بیاد سراغم که دخترا اومد پیشم اوففف فرشته های نجاتمن
رزی:چطوری خوشگله؟👀
ا.ت:خوبم
جیا:چه خبرا؟
ا.ت:اع عم ی خبر پشم ریزون دارم برتون منو ...
یونهی:ا.ت و استاد کیم دارن ازدواج میکنننن
رزی:جیغغغغغغ
ا.ت:خفه شو الان همه میفهمن
یهو یکی از پشت سرم گفت
تهیونگ:خب بفهمن که چی؟
ا.ت:یا خدا ب...بچه ها من برم قهوه بخرم
سریع دوییدم و رفتم سمت دکه ی مدرسه که دیدم هیچکس نیست حتی فروشندهای ا.ت احمق با پای خودت خودتو به فنا دادی صدای پای یکی رو پشت سرم میومد فقط دعا دعا میکردم که تهیونگ نباشه برگشتم سمت یارو که دیدم...
۴.۳k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.