که دیدم رزیه

که دیدم رزیه
ا.ت: ر°یدم دهنت بی نا°موس ترسیدم
رزی:ببخشید حالا تو عم...میگم چرا تا تهیونگ اومد فرار کردی نکنه میخواد بک°نتت؟😂
ا.ت:ع عم(سرخ شدن از خجالت)
رزی:جدی جدی میخواد بک°نتت؟حالا من همینجوری ی زری زدم
ا.ت:متاسفانه آره🥲
رزی:چرا؟
ا.ت:بابا من ی گوهی خوردم حالا ول کن نیست
رزی:من جای تو بودم میرفتم بغلش میگفتم بیا منو بک°ن آخه هم خوشتیپه هم خوش هیکل حتما اونجاشم بزرگه...
ا.ت:رزی داری چه گوهی میخوریییی(جیغ)
رزی:بببببخشیددددد(فرار می‌کنه)
(ویو راوی)
ا‌ت بدو بدو میوفته دنبال رزی که رزی ی فکر شیطانی میزنه به سرش و می‌ره سمت جایی که تهیونگ بوده ا.ت هم از هیچی خبر نداشته دنبال رزی میدو ع رزی نزدیک تهیونگ میشه و ا.ت هم پشت سرش بوده که رزی جا خالی میده و ا.ت میوفته تو بغل تهیونگ وقتی قیافیه شیطون تهیونگ رو میبینه با ترس و صدا آب دهنش رو قورت میده
تهیونگ که متوجه ترس ا.ت میشه آروم دم گوشش میگه
تهیونگ:با پای خودت اومدی پیشه آقا گرگه خانم کوچولو
لاله ی گوش ا.ت رو میب°وسه و ا.ت رو می‌کشه تو اتاقش
ا.ت از ترس دست و پاش رو گم می‌کنه وبا کله می‌ره تو ویترین تهیونگ
تهیونگ میشینه رو صندلیش و به ا.ت اشاره می‌کنه رو پاش بشینه ا.ت با ترس می‌ره سمتش و خیلی فس فس می‌کنه که تهیونگ کلافه میشه و دست ا.ت رو می‌کشه اما متاسفانه تهیونگ جان گل به خودی میزنه چون ا.ت قشنگ محکم میوفته اونجاش و باعث میشه تهیونگ نا°له کنه ا.ت ترسش بیشتر میشه
ا.ت:تهیونگی خوبی عشقم(صدای آروم و ترسیده)
تهیونگ:ا.ت اححح
ا.ت که داشت سکته میزد فقط به فکرش افتاد فرار کنه وقتی تهیونگ فهمید گفت
تهیونگ:ا.ت تو از جات تکون بخور شب عروسی من میدونم با تو احححح
ا.ت فقط میخواست فرار کنه پس اهمیتی به حرف تهیونگ نداد و دوییدم بیرون تهیونگ داد زد
تهیونگ:ا.ت پارت میکنممممم من فقط دستم بهت برسهههه اححح


این پارت بخاطره اینکه دیر شد زیاد گذاشتم پس شما هم حمایت کنید💓🍭
دیدگاه ها (۳۱)

دوستان عزیز بهترین وانشات و چندپارتی ای که خوندید رو معرفی ک...

تو کامنتا بهم بگید برای شما چی دراومد؟به خدا سر ادیتش جون که...

چندپارتی جین~۳:p~وقتی رئیست بود اما...🧷✨ببخشید دیر شد💓🦋

تهیونگ رو به خودم نزدیک کردم و شروع کردم گردنش رو ما°رک کردن...

love Between the Tides³⁶یک ساعت قبلتهیونگتهیونگ: نمیای بیرون...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط