جادو خالی
جادو خالی
پارت ۱
دریا: دارم بهت میگم شبرتت را من بر نداشتم
نفش: اره باشه میگم بهت بدش
وایسا
سلام اسم من دریا هست من ۱۹سالمه و و رشتم مجسمه با چوب هست
من یک خواهرم بزرگ تر از خودم دارم که ۲۱ سالشه و اونم مثل من رشتس مجسمه با چوب هست و تو اکیپ ما ۵ نفریم که به اسم های سام، رها و نازی هست که ما هم هستیم
خواهرم بعضی وقتا نیستتتت تا شب
خب بریم بقیه
دریا: برو بابا اصلا برو دنبالش
نفس: باشه ولی به حسابت میرسم!
دریا: برو بابا
رفت
من اماده شدم که استایلم شلوار کارگو مشکی و لباس سفید استین کوتا و یک سییو شرت مشکی و یک گوشواره که یک زنجیر روشه و یک ارایشی هم کردمو از در زدم بیرون با ماشینی که داشتم رفتم توش و سقفش را تا ته باز کردم رفتم دنبال
چوب و رنگ بعد یک پاتوق پیدا کردم رفتم دنبال بچه ها ساعت ۱ رفتم دنبال همه و تنها کسی که اخرین بود سام بود در زدم و مامانش درو باز کردم
دریا: سلام خاله
خاله: سلام دریا جون اگه امدی دنبال سام خوابه
دریا: خاله بی زحمت یک لیوان اب میدی
خاله: عه باشه
داد بهم و رفتم خونه و رفتم اتاقش و اون لیوان اب را خالی کردم روش بلاخره از خواب پرید
و باید بگم بگی نگی دوستم داره
بعد رفتیم پاتوق که زنگ زدم به نفسو بهش گفتم بیاد یک چیزی با حساب من سفارش دادیم و امد
رفتیم تو چوب و یک ادمی
که مثل فرشته که دستش یک دایره ای که مثل گوی بود که نور افشانی بود و ما هم گذاشتیم تو جعبه و تییزنش کردم و سام بلند شد و یک پیشنهاد خیلی خوب داد
سام: من ایده دارم.....
ادامه دارد
پارت ۱
دریا: دارم بهت میگم شبرتت را من بر نداشتم
نفش: اره باشه میگم بهت بدش
وایسا
سلام اسم من دریا هست من ۱۹سالمه و و رشتم مجسمه با چوب هست
من یک خواهرم بزرگ تر از خودم دارم که ۲۱ سالشه و اونم مثل من رشتس مجسمه با چوب هست و تو اکیپ ما ۵ نفریم که به اسم های سام، رها و نازی هست که ما هم هستیم
خواهرم بعضی وقتا نیستتتت تا شب
خب بریم بقیه
دریا: برو بابا اصلا برو دنبالش
نفس: باشه ولی به حسابت میرسم!
دریا: برو بابا
رفت
من اماده شدم که استایلم شلوار کارگو مشکی و لباس سفید استین کوتا و یک سییو شرت مشکی و یک گوشواره که یک زنجیر روشه و یک ارایشی هم کردمو از در زدم بیرون با ماشینی که داشتم رفتم توش و سقفش را تا ته باز کردم رفتم دنبال
چوب و رنگ بعد یک پاتوق پیدا کردم رفتم دنبال بچه ها ساعت ۱ رفتم دنبال همه و تنها کسی که اخرین بود سام بود در زدم و مامانش درو باز کردم
دریا: سلام خاله
خاله: سلام دریا جون اگه امدی دنبال سام خوابه
دریا: خاله بی زحمت یک لیوان اب میدی
خاله: عه باشه
داد بهم و رفتم خونه و رفتم اتاقش و اون لیوان اب را خالی کردم روش بلاخره از خواب پرید
و باید بگم بگی نگی دوستم داره
بعد رفتیم پاتوق که زنگ زدم به نفسو بهش گفتم بیاد یک چیزی با حساب من سفارش دادیم و امد
رفتیم تو چوب و یک ادمی
که مثل فرشته که دستش یک دایره ای که مثل گوی بود که نور افشانی بود و ما هم گذاشتیم تو جعبه و تییزنش کردم و سام بلند شد و یک پیشنهاد خیلی خوب داد
سام: من ایده دارم.....
ادامه دارد
۴۶۸
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.