𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁹"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁹"
لبخندم رو مخفی کردم و سعی کردم جدی باشم.
جوابی ندادم و از پیوی اش بیرون اومدم...
باید یه فکری برای ناری میکردم، اون کوچولو به شدت آتیش پاره بود و خدا میدونه الان چجوری داره پرستار رو اذیت میکنه!
دودلی عجیبی دارم از طرفی نمیدونم بک..شمش یا زنده نگه اش دارم و از طرفی دلسوزی توی کار من معنایی نداره...
با صدای زنگ گوشیم سریع گذاشتم رو سکوت تا مزاحمت ایجاد نکنه و به شماره خیره شدم.
تهیونگ بود اوکی عالی، از جام پاشدم و رفتم توی حیاط و جواب دادم که سریع گفت:
تهیونگ: پسره ی گاو باید تا بوق آخر صبر کنم که جوابم رو بدی بیشعور؟!
کوک: _نفهم خودتی! مگه نمیدونی کجام؟! نمیتونم جواب بدم.
تهیونگ: هرچی!.. مشخص نیست با کدوم دهاتی رل زدی که انگار نه انگار، نه قمار میای نه تو مهمونی ها هستی! حتی خونه هم که نیستی به کل عقلت رو از دست دادی جونگکوک.
کوک: _عاااییی خفه شو یه ریز غر نزن!
کوک: _ده..نت رو ببند بهش نگو دهاتی... تو خوبی سیب زمینی آبپز.
حرصی گفت: من سیب زمینی آبپزم یا تو با اون ذهن پاستوریزه ات؟!
کوک: _اوففف اوکی خفه شو حوصله ات رو ندارم.
تهیونگ: اوکی بیشعور... زنگ نزدم صدای زشتت رو بشنوم باور کن! زنگ زدم بگم یه رقیب تووووپ پیدا شده همه میگن خیلی کله گنده است و یجورایی داره جات رو میگیره داوش!
کوک: _چییی؟! غلط کردهه! کی هست؟!
تهیونگ: اسمش پارک جه هوا و دختره!
کوک: _مسخره کردی؟! یه دختر داره جامو میگیره؟!
تهیونگ: جامون رو!
کوک: _هه... دختر کوچولویی که میتونم ج....ش بدم میخواد برای من مافیا باشه؟!
لبخندم رو مخفی کردم و سعی کردم جدی باشم.
جوابی ندادم و از پیوی اش بیرون اومدم...
باید یه فکری برای ناری میکردم، اون کوچولو به شدت آتیش پاره بود و خدا میدونه الان چجوری داره پرستار رو اذیت میکنه!
دودلی عجیبی دارم از طرفی نمیدونم بک..شمش یا زنده نگه اش دارم و از طرفی دلسوزی توی کار من معنایی نداره...
با صدای زنگ گوشیم سریع گذاشتم رو سکوت تا مزاحمت ایجاد نکنه و به شماره خیره شدم.
تهیونگ بود اوکی عالی، از جام پاشدم و رفتم توی حیاط و جواب دادم که سریع گفت:
تهیونگ: پسره ی گاو باید تا بوق آخر صبر کنم که جوابم رو بدی بیشعور؟!
کوک: _نفهم خودتی! مگه نمیدونی کجام؟! نمیتونم جواب بدم.
تهیونگ: هرچی!.. مشخص نیست با کدوم دهاتی رل زدی که انگار نه انگار، نه قمار میای نه تو مهمونی ها هستی! حتی خونه هم که نیستی به کل عقلت رو از دست دادی جونگکوک.
کوک: _عاااییی خفه شو یه ریز غر نزن!
کوک: _ده..نت رو ببند بهش نگو دهاتی... تو خوبی سیب زمینی آبپز.
حرصی گفت: من سیب زمینی آبپزم یا تو با اون ذهن پاستوریزه ات؟!
کوک: _اوففف اوکی خفه شو حوصله ات رو ندارم.
تهیونگ: اوکی بیشعور... زنگ نزدم صدای زشتت رو بشنوم باور کن! زنگ زدم بگم یه رقیب تووووپ پیدا شده همه میگن خیلی کله گنده است و یجورایی داره جات رو میگیره داوش!
کوک: _چییی؟! غلط کردهه! کی هست؟!
تهیونگ: اسمش پارک جه هوا و دختره!
کوک: _مسخره کردی؟! یه دختر داره جامو میگیره؟!
تهیونگ: جامون رو!
کوک: _هه... دختر کوچولویی که میتونم ج....ش بدم میخواد برای من مافیا باشه؟!
۵.۳k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.