𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁹¹"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁹¹"
منم پشت بندش وارد شدم و در رو بستم.
تا شب و موقع خواب حرفی بین من و آرا رد و بدل نشد جز چندبار ارتبا..ط چشمی...
بخاطر اصرار های مادر جونسو امشب رو هم اینجا میموندم و از خدام هم بود.
شب که شد جییونگ سریع رفت خوابید و هیون هم رفت اتاق جونسو، خود جونسو که مثل خرس خوابیده بود...
طولی نکشید که پدر جونسو خوابید و مادر و پدر آرا هم به اتاق خودشون رفتن.
مادر جونسو بعد از اینکه مطمئن شد جام راحته رفت که بخوابه و من توی سالن موندم با آرا.
آرا وقتی دید کسی توی سالن نیست پاشد و اومد کنارم نشست که بهش نگاهی کردم...
آرا: +خب منم میرم که بخوابم
از جاش پاشد و خواست سمت اتاق بره که مچ دستش رو گرفتم و منم پاشدم.
کوک: _نوچ، من میام اتاق شما!
آرا خنده کوتاهی کرد و گفت: +تا روزی که اینجایی باید هر شب پیش هم بخوابیم؟!
کوک: _اگه من بخوام بله!
پکر نگاهم کرد که سمت اتاقش رفتم... آروم در رو باز کرد و داخل رو نگاه کرد و نفس آسوده ای کشید.
آرا: +جییونگ خوابه... بیا تو.
وارد اتاق شدم که در رو آروم بست و کلافه گفت:
آرا: +بخدا یکی آخر متوجه میشه که با من میخوابی!
بیخیال شونه ای بالا انداختم.
کوک: _برام مهم نیست، میخوای خودم بهشون بگم؟!
چپ چپ نگاهم کرد که رفتم پرو پرو روی تشک دراز کشیدم.
آرا: +نمیخوای لباس عوض کنی؟! دو روزه با همین لباسایی؟!
کوک: _لباسی همرام نیاوردم مشکلی داری میخوای کلا در بیارم؟!
منم پشت بندش وارد شدم و در رو بستم.
تا شب و موقع خواب حرفی بین من و آرا رد و بدل نشد جز چندبار ارتبا..ط چشمی...
بخاطر اصرار های مادر جونسو امشب رو هم اینجا میموندم و از خدام هم بود.
شب که شد جییونگ سریع رفت خوابید و هیون هم رفت اتاق جونسو، خود جونسو که مثل خرس خوابیده بود...
طولی نکشید که پدر جونسو خوابید و مادر و پدر آرا هم به اتاق خودشون رفتن.
مادر جونسو بعد از اینکه مطمئن شد جام راحته رفت که بخوابه و من توی سالن موندم با آرا.
آرا وقتی دید کسی توی سالن نیست پاشد و اومد کنارم نشست که بهش نگاهی کردم...
آرا: +خب منم میرم که بخوابم
از جاش پاشد و خواست سمت اتاق بره که مچ دستش رو گرفتم و منم پاشدم.
کوک: _نوچ، من میام اتاق شما!
آرا خنده کوتاهی کرد و گفت: +تا روزی که اینجایی باید هر شب پیش هم بخوابیم؟!
کوک: _اگه من بخوام بله!
پکر نگاهم کرد که سمت اتاقش رفتم... آروم در رو باز کرد و داخل رو نگاه کرد و نفس آسوده ای کشید.
آرا: +جییونگ خوابه... بیا تو.
وارد اتاق شدم که در رو آروم بست و کلافه گفت:
آرا: +بخدا یکی آخر متوجه میشه که با من میخوابی!
بیخیال شونه ای بالا انداختم.
کوک: _برام مهم نیست، میخوای خودم بهشون بگم؟!
چپ چپ نگاهم کرد که رفتم پرو پرو روی تشک دراز کشیدم.
آرا: +نمیخوای لباس عوض کنی؟! دو روزه با همین لباسایی؟!
کوک: _لباسی همرام نیاوردم مشکلی داری میخوای کلا در بیارم؟!
۳.۳k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.