ماموران پاکسازی
ᏢᎪᎡͲ ՏᏆХ
اگنس اروم از بغل کازوتورا بیرون اومد روی صندلی نزدیک تخت نشست
اگنس:بعد سالها دارم میبینمت باورم نمیشه پسر!*ذوقی داره که داره کنترلش میکنه*
کازوتورا:م... منم... خیلی.. خیلی خوشحالم! *اروم و کمی با لحن ناتوان*
کای:کازوتورا حالت الان چطوره؟! بهتری؟! *اومد نزدیک کازوتورا و دوتا دستاشو اروم گرفت*
کازوتورا:ا... اره... یک.. ی..یکم بیحالم... *لبخند ملیح*
همون لحظه که لبخند زد کای قلبش به تپش افتاد و یکم سرخ شد دلش خیلی میخواست بغلش کنه اما بین غرور و این حس گیر کرده بود
کازوتورا یه نگاهی به کای کرد داخل چشماش برق خوشحالی میزد و میخواست از روی تخت بلند شه و خودشو نزدیک به کای کنه ولی حیف که بدنش اون جون کافی برای بلند شدن هم نشد
اگنس که یکم مشکوک شده بود
اگنس:خب من میرم کارای دیگه رو انجام بدم رئیس حسابی امروز سرش شلوغه خوشحال شدم دوباره دیدمت کازوتورا *چشمک به کای زد و به سمت در رفت و قبل رفتن*و راستی کای به چیزی دست نزن! *لبخند ملیح و کمی عصبی گفت و از در رفت بیرون و در رو بست*
ادامه
اگنس اروم از بغل کازوتورا بیرون اومد روی صندلی نزدیک تخت نشست
اگنس:بعد سالها دارم میبینمت باورم نمیشه پسر!*ذوقی داره که داره کنترلش میکنه*
کازوتورا:م... منم... خیلی.. خیلی خوشحالم! *اروم و کمی با لحن ناتوان*
کای:کازوتورا حالت الان چطوره؟! بهتری؟! *اومد نزدیک کازوتورا و دوتا دستاشو اروم گرفت*
کازوتورا:ا... اره... یک.. ی..یکم بیحالم... *لبخند ملیح*
همون لحظه که لبخند زد کای قلبش به تپش افتاد و یکم سرخ شد دلش خیلی میخواست بغلش کنه اما بین غرور و این حس گیر کرده بود
کازوتورا یه نگاهی به کای کرد داخل چشماش برق خوشحالی میزد و میخواست از روی تخت بلند شه و خودشو نزدیک به کای کنه ولی حیف که بدنش اون جون کافی برای بلند شدن هم نشد
اگنس که یکم مشکوک شده بود
اگنس:خب من میرم کارای دیگه رو انجام بدم رئیس حسابی امروز سرش شلوغه خوشحال شدم دوباره دیدمت کازوتورا *چشمک به کای زد و به سمت در رفت و قبل رفتن*و راستی کای به چیزی دست نزن! *لبخند ملیح و کمی عصبی گفت و از در رفت بیرون و در رو بست*
ادامه
- ۳.۶k
- ۰۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط