میگذرم از نیستانی که نجوای درد میریزد بر دلم

میگذرم از نیستانی که نجوای درد میریزد بر دلم
و قصه هایی که فرجامشان تلخ ِ تلخ ست

میگذرم از تماشای بن بست ِخاطره ها
از تب ِناخوشی ِلحظه ها
و قدم میگذارم بر طعم گس این روزها
دیدگاه ها (۳)

ﻣﺜﻞ ﻗﺮﺻﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ، ﺑﺪﻭﻥآﺏ ﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ...

زیر ِ دست ِدلم را گرفته ام ...تا سر ِ پا بماند

دریا ، دریا ، با من بیاآرام در آغوشم جا گیراحساسم کن با موج ...

#خسته امتکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛گاه گاهی هق هق تنهایی...

پارت : ۵۱

پارت : ۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط