فیک استری کیدز پارت اخر
فیک استری کیدز پارت اخر
ویو هانا
رفتم بالا که دیدم هان جلو در اتاقمه و از بغل ام رد شدیم و رفتم تو اتاقم که یهو یکی بغلم کرد از بوی تنش فهمیدم هان
هان: ببخشید
هانا: همونجا وایسادم که یهو هان از بغلم اومد بیرون و داشت میرفت بغضم گرفته بود که دستش رو گرفتم و محکم بغلش کردم که یکدفعه اشکام سرازیر شد و گریم گرفت
هانا: میشه نری من🥺
من توی این دو روز خیلی دلم میخواست بغلت کنم ولی فکر میکردم از دستم عصبانی بخاطر همین نیومدم پیشت من طاقت قهر کردن باهات رو ندارم
هان: منم دلم نمیاد باهات قهر کنم چاگی
با شست انگشتم اشکاش رو پاک کردم و یه بوسه کوچکی روی لباش گذاشتم و محکم بغلش کردم که یکدفعه توی بغلم خوابش برد گذاشتمش رو تخت و رفتم تو اتاق خودم
(بقیه هم همونموقه همینجوری اشتی کردن)
(صبح)
ویو هانا
صبح با خوشحالی و انرژی زیاد بلند شدم و رفتم پایین دخترا مثل خودم خیلی خوشحال بودن رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون و هیورین رو دیدم که خیلی خوشحاله توی این دو روز یکم افسرده به نظر میومد ولی الان خیلی خوشحال بود رفتم پیشش
هانا: چیشده انقدر خوشحالی با دینو اشتی کردی؟
هیورین: تو از کجا فهمیدی؟
هانا: شونسی گفتم اخه خودمم با هان اشتی کردم
هیورین: اها بقیه هم اشتی کردن
هانا: واقعا؟
هیورین: اره بیابریم صبحانه امادست
(تو اشپزخونه)
سونهی: امروز ام قراره بریم لایو
جینا: واقعا؟
سونهی: اره اما امروز قراره با پیرا بریم
هانا: اخجون
ا.ت:کی؟
سونهی: ظهر ساعت۳
ا.ت: اوکی
میسو: اونا هم میدونن
سونهی: اره خود بنگ چان بهم گفت
میسو: اها
(ظهر)
لینو: پاشید بریم
هیورین: بریم
رفتیم تو کمپانی و تو اتاق نرفتیم چون تعدادمون زیاد بود و همونجا نشستیم لایو رو شروع کردیم که یهو لینو دستمو گرفت و پیش خودش نشوند و محکم بغلم کرد و منم بغلش کردم
استی: چه عجب بالاخره باهم اومدین
استی: چرا هی جدا میومدین لایو
بنگ چان: خببب
سونهی: چون قهر بودیم😁
استی: چرا🤔😕
هانا: چیزی نیست دیگه تموم شد
استی: خوشحالم که اشتی کردین🙃✨❤
هانا: منم خوشحالم*نگاه به هان*
هیورین: منم همینطور*نگاه به لینو*
مینسونگ: 😊😁☺️
سوجین: خب حالا کی خوشگله😂
سونهی: نکن دیگهههه
استی: هیوووووریییین❤❤🙃🙃✨✨😍
هیورین: میدونم😌
لینو:*نگاه به هیورین* به من رفته😅😎
الکسا: اون که صد درصد
هیونجین: اخلاقشم همینطور😂
هیورین: همینیه که هست
لینو: ولش کن میخاره میزنتش
هیونجین: به هیورین میگی ولش کن بعد خودت منو میزنی
هیورین: بانو هیورین بگو د هنت عادت کنه
الکسا: به من همچین هرفی نمیزنه
هان: هیونگ توکه همه جا از هیورین تعریف میکردی باد خالی بود
هیورین: 🤣🤣
الکسا: زهر مار
به لطف سوجین این بحث دوباره ادامه پیدا کرد و بعد از چند دقیقه لایو رو تموم کردن
ویو هانا
رفتم بالا که دیدم هان جلو در اتاقمه و از بغل ام رد شدیم و رفتم تو اتاقم که یهو یکی بغلم کرد از بوی تنش فهمیدم هان
هان: ببخشید
هانا: همونجا وایسادم که یهو هان از بغلم اومد بیرون و داشت میرفت بغضم گرفته بود که دستش رو گرفتم و محکم بغلش کردم که یکدفعه اشکام سرازیر شد و گریم گرفت
هانا: میشه نری من🥺
من توی این دو روز خیلی دلم میخواست بغلت کنم ولی فکر میکردم از دستم عصبانی بخاطر همین نیومدم پیشت من طاقت قهر کردن باهات رو ندارم
هان: منم دلم نمیاد باهات قهر کنم چاگی
با شست انگشتم اشکاش رو پاک کردم و یه بوسه کوچکی روی لباش گذاشتم و محکم بغلش کردم که یکدفعه توی بغلم خوابش برد گذاشتمش رو تخت و رفتم تو اتاق خودم
(بقیه هم همونموقه همینجوری اشتی کردن)
(صبح)
ویو هانا
صبح با خوشحالی و انرژی زیاد بلند شدم و رفتم پایین دخترا مثل خودم خیلی خوشحال بودن رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون و هیورین رو دیدم که خیلی خوشحاله توی این دو روز یکم افسرده به نظر میومد ولی الان خیلی خوشحال بود رفتم پیشش
هانا: چیشده انقدر خوشحالی با دینو اشتی کردی؟
هیورین: تو از کجا فهمیدی؟
هانا: شونسی گفتم اخه خودمم با هان اشتی کردم
هیورین: اها بقیه هم اشتی کردن
هانا: واقعا؟
هیورین: اره بیابریم صبحانه امادست
(تو اشپزخونه)
سونهی: امروز ام قراره بریم لایو
جینا: واقعا؟
سونهی: اره اما امروز قراره با پیرا بریم
هانا: اخجون
ا.ت:کی؟
سونهی: ظهر ساعت۳
ا.ت: اوکی
میسو: اونا هم میدونن
سونهی: اره خود بنگ چان بهم گفت
میسو: اها
(ظهر)
لینو: پاشید بریم
هیورین: بریم
رفتیم تو کمپانی و تو اتاق نرفتیم چون تعدادمون زیاد بود و همونجا نشستیم لایو رو شروع کردیم که یهو لینو دستمو گرفت و پیش خودش نشوند و محکم بغلم کرد و منم بغلش کردم
استی: چه عجب بالاخره باهم اومدین
استی: چرا هی جدا میومدین لایو
بنگ چان: خببب
سونهی: چون قهر بودیم😁
استی: چرا🤔😕
هانا: چیزی نیست دیگه تموم شد
استی: خوشحالم که اشتی کردین🙃✨❤
هانا: منم خوشحالم*نگاه به هان*
هیورین: منم همینطور*نگاه به لینو*
مینسونگ: 😊😁☺️
سوجین: خب حالا کی خوشگله😂
سونهی: نکن دیگهههه
استی: هیوووووریییین❤❤🙃🙃✨✨😍
هیورین: میدونم😌
لینو:*نگاه به هیورین* به من رفته😅😎
الکسا: اون که صد درصد
هیونجین: اخلاقشم همینطور😂
هیورین: همینیه که هست
لینو: ولش کن میخاره میزنتش
هیونجین: به هیورین میگی ولش کن بعد خودت منو میزنی
هیورین: بانو هیورین بگو د هنت عادت کنه
الکسا: به من همچین هرفی نمیزنه
هان: هیونگ توکه همه جا از هیورین تعریف میکردی باد خالی بود
هیورین: 🤣🤣
الکسا: زهر مار
به لطف سوجین این بحث دوباره ادامه پیدا کرد و بعد از چند دقیقه لایو رو تموم کردن
۶.۹k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.