پارت۲
پارت۲
جونگ هوا دید تهیونگ با دختری دارن قدم میزنن اولش باور نمیکرد بعد ازماشین پیاده شد و یکم بیشتر کا دقت کرد دید درسته اون فرد تهیونگ که دست در دست اون دختره و حالا اون دختر کی بود اون دوست صمیمی جونگ هوا بود یعنی مین سو که از بچگی با جونگ هوا بزرگ شده بود جونگ هوا باور نمیکرد ولی خب از طرفی هم نمیتونست جلوی عشق اون دوتا رو بگیره و ناراحتی به خونه اش برگشت با ناراحتی خوابید صبح که از خواب بیدار شد گوشیش و باز کرد دید خبر جدید نوشته ازدواج ایدل معروف کیم تهیونگ
تا اینو دید اشک توی چشاش جمع شد که گوشیش زنگ خورد جه هوا بود
جه هوا:جونگ هوا حالت خوبه
جونگ هوا:اهوم خوبم
جه هوا:خبرا رو شنیدی
جونگ هوا:اره
جه هوا:متاسفم
جونگ هوا:چرا تو باید متاسف باشی من از خودم بدم میاد که درگیر این عشق شدم خودمم درستش میکنم خب فعلا کاری نداری
جه هوا:نه مراقب خودت باش فعلا
تا گوشی قط شد پدرش بهش زنگ زد
پدرجونگهوا:دخترم
جونگ هوا:جانم
پدرجونگهوا:خودم به حسابش میرسم
جونگ هوا:نه پدرجون نه خواهش میکنم خوب نخواسته دیگه اجباری که نیست کاری نکنین اگه منو دوست دارین
پدرجونگ هوا:ولی دخترم
جونگ هوا:خواهش میکنم
پدرجونگ هوا:باشه دخترم
و بعداز حرب زدن گوشب و قط کرد و به کاراش رسید که در خونش به صدا دراومد رفت و در و باز کرد که تهیونگ بود
تهیونگ:عه جونگ هوا این کارت دعوت عروسی منه
جونگ هوا:واقعا مبارک باشه خوشحالم
تهیونگ:ببخشید
جونگ هوا:چرا ببخشید تو حق انتخاب داری من برات خوشحالم
تهیونگ:خب من دیگه میدم
جونگ هوا:اهوم خداحافظ
و بعد از رفتن تهیونگ کلی گریه کرد وقتی گوشیش و دوباره باز کرد دید یه نفر عکس چاقو پست کرده و نوشته
"بااین چاقو تهیونگ و روز عروسی میکشم"
وقتی اینو دید خیلی زود به تهیونگ زنگ زد و همه چی و براش گفت ولی تهیونگ باور نمیکرد و فکر میکرد جونگ هوا میخواد عروسیش و خراب کنه جونگ هوا تمام تلاشش و کرد ولی نشد که به تهیونگ بفهمونه و زمان گذشت تا بالاخره روز عروسی فرا رسید کلی آدم معروف حضور داشت
..............
جونگ هوا دید تهیونگ با دختری دارن قدم میزنن اولش باور نمیکرد بعد ازماشین پیاده شد و یکم بیشتر کا دقت کرد دید درسته اون فرد تهیونگ که دست در دست اون دختره و حالا اون دختر کی بود اون دوست صمیمی جونگ هوا بود یعنی مین سو که از بچگی با جونگ هوا بزرگ شده بود جونگ هوا باور نمیکرد ولی خب از طرفی هم نمیتونست جلوی عشق اون دوتا رو بگیره و ناراحتی به خونه اش برگشت با ناراحتی خوابید صبح که از خواب بیدار شد گوشیش و باز کرد دید خبر جدید نوشته ازدواج ایدل معروف کیم تهیونگ
تا اینو دید اشک توی چشاش جمع شد که گوشیش زنگ خورد جه هوا بود
جه هوا:جونگ هوا حالت خوبه
جونگ هوا:اهوم خوبم
جه هوا:خبرا رو شنیدی
جونگ هوا:اره
جه هوا:متاسفم
جونگ هوا:چرا تو باید متاسف باشی من از خودم بدم میاد که درگیر این عشق شدم خودمم درستش میکنم خب فعلا کاری نداری
جه هوا:نه مراقب خودت باش فعلا
تا گوشی قط شد پدرش بهش زنگ زد
پدرجونگهوا:دخترم
جونگ هوا:جانم
پدرجونگهوا:خودم به حسابش میرسم
جونگ هوا:نه پدرجون نه خواهش میکنم خوب نخواسته دیگه اجباری که نیست کاری نکنین اگه منو دوست دارین
پدرجونگ هوا:ولی دخترم
جونگ هوا:خواهش میکنم
پدرجونگ هوا:باشه دخترم
و بعداز حرب زدن گوشب و قط کرد و به کاراش رسید که در خونش به صدا دراومد رفت و در و باز کرد که تهیونگ بود
تهیونگ:عه جونگ هوا این کارت دعوت عروسی منه
جونگ هوا:واقعا مبارک باشه خوشحالم
تهیونگ:ببخشید
جونگ هوا:چرا ببخشید تو حق انتخاب داری من برات خوشحالم
تهیونگ:خب من دیگه میدم
جونگ هوا:اهوم خداحافظ
و بعد از رفتن تهیونگ کلی گریه کرد وقتی گوشیش و دوباره باز کرد دید یه نفر عکس چاقو پست کرده و نوشته
"بااین چاقو تهیونگ و روز عروسی میکشم"
وقتی اینو دید خیلی زود به تهیونگ زنگ زد و همه چی و براش گفت ولی تهیونگ باور نمیکرد و فکر میکرد جونگ هوا میخواد عروسیش و خراب کنه جونگ هوا تمام تلاشش و کرد ولی نشد که به تهیونگ بفهمونه و زمان گذشت تا بالاخره روز عروسی فرا رسید کلی آدم معروف حضور داشت
..............
۱.۳k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.