اشک حسرت پارت ۴۸
#اشک حسرت #پارت ۴۸
آسمان :
- سعید کارای مادرت چی شد
لبخندی زدوگفت : خدا رو شکر براش کلیه پیدا شده هفته ای آینده عمل می کنه نمی دونی چقدر خوشحالم آسمان همش بخاطر وجودتوه از وقتی اومدی تو زندگیم همه چیز خوب پیش میره
- خوشحالم سعید
سعید : بریم کجا بریم کافه ای دوستم ؟
- نه بریم پارک
بالبخندی نگاهم کرد وگفت : می خوای تاب بازی کنی .
- اره خیلی دوست دارم
سعید : منو چی
- بیشتر از جونم
نگاهم کرد وگفت : در برابر عشق تو من چی دارم آسمان
- صداقت پاکی مهربونی ...می دونی همیشه فکر می کردم آدم مغروری هستی بودی ولی واسه من خیلی دیگه مغرور بودی ولی وقتی رفتارت رو با خانوادت می دیدم می پرستیدمت
سعید : اینجوری نگو آسمان شرمنده ام می کنی
بهش لبخند زدم به نزدیکترین پارک که رسیدیم کلی ذوق کردم مثله بچه ها پریدم رو تاب وسعید از پشت سر تابم می داداز ذوق وخوشحالی جیغ می زدم واون می خندید
سعید:آسمان جیغ نزن همه نگاه می کنن
از تاب اومدم پایین ورفتم کنارش با هم قدم می زدیم
سعید : آسمان
- جونم
از کیفم شکلاتی در آوردم وبهش دادم لبخندی زدوازم گرفت
- چی میخواستی بگی ؟
سعید : ناراحت نیستی نمی تونیم فعلا مال همدیگه بشیم
نگاهش کردم وگفتم : مگه مال همدیگه نیستیم ؟
سعید : هستیم ولی منظورم ازدواجه
- اها خوب صبر می کنیم مثلا چند سال
متعجب گفت : چند سال ؟! چی میگی آسمان چند ماه
- چند ماه
سعید : آره من خیلی عجله دارم چون می ترسم
- از چی
سعید : نباید یه رابطه رو زیاد کش داد بی مزه میشه
- برای تو بی مزه است
سعید : نه ...می دونی من قبلا یکی رو دوست داشتم قصدمم ازدواج بود ولی خوب ...اون زیاد کشش داد بعدم ازدواج کرد ورفت بخاطر اون از همه چیزم غافل شدم
- فکر می کنی منم مثله اونم
آسمان :
- سعید کارای مادرت چی شد
لبخندی زدوگفت : خدا رو شکر براش کلیه پیدا شده هفته ای آینده عمل می کنه نمی دونی چقدر خوشحالم آسمان همش بخاطر وجودتوه از وقتی اومدی تو زندگیم همه چیز خوب پیش میره
- خوشحالم سعید
سعید : بریم کجا بریم کافه ای دوستم ؟
- نه بریم پارک
بالبخندی نگاهم کرد وگفت : می خوای تاب بازی کنی .
- اره خیلی دوست دارم
سعید : منو چی
- بیشتر از جونم
نگاهم کرد وگفت : در برابر عشق تو من چی دارم آسمان
- صداقت پاکی مهربونی ...می دونی همیشه فکر می کردم آدم مغروری هستی بودی ولی واسه من خیلی دیگه مغرور بودی ولی وقتی رفتارت رو با خانوادت می دیدم می پرستیدمت
سعید : اینجوری نگو آسمان شرمنده ام می کنی
بهش لبخند زدم به نزدیکترین پارک که رسیدیم کلی ذوق کردم مثله بچه ها پریدم رو تاب وسعید از پشت سر تابم می داداز ذوق وخوشحالی جیغ می زدم واون می خندید
سعید:آسمان جیغ نزن همه نگاه می کنن
از تاب اومدم پایین ورفتم کنارش با هم قدم می زدیم
سعید : آسمان
- جونم
از کیفم شکلاتی در آوردم وبهش دادم لبخندی زدوازم گرفت
- چی میخواستی بگی ؟
سعید : ناراحت نیستی نمی تونیم فعلا مال همدیگه بشیم
نگاهش کردم وگفتم : مگه مال همدیگه نیستیم ؟
سعید : هستیم ولی منظورم ازدواجه
- اها خوب صبر می کنیم مثلا چند سال
متعجب گفت : چند سال ؟! چی میگی آسمان چند ماه
- چند ماه
سعید : آره من خیلی عجله دارم چون می ترسم
- از چی
سعید : نباید یه رابطه رو زیاد کش داد بی مزه میشه
- برای تو بی مزه است
سعید : نه ...می دونی من قبلا یکی رو دوست داشتم قصدمم ازدواج بود ولی خوب ...اون زیاد کشش داد بعدم ازدواج کرد ورفت بخاطر اون از همه چیزم غافل شدم
- فکر می کنی منم مثله اونم
۱۰.۷k
۱۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.