اشک حسرت پارت ۵۰
#اشک حسرت #پارت ۵۰
آسمان : موهای تو صورتم رو کنار زد وگفت : موهات رو ببند عزیزم
سرمو انداختم پایین
- خودشون از زیر روسری می زنن بیرون
سعید : قشنگن
لبخند زدم ونگاهش کردم
- موهای تو هم قشنگه من خیلی دوست دارم
همیشه همینجوری بلند بزار
سعید : هر چی شما بگی
- سعید
ماشینو روشن کرد وگفت : جونم
- میشه بگی این حلقه چیه رو دستت
لبخندی زدوگفت : حلقه پدرمه
- برادرت برای مراسم پدرت اومده بود ؟
سعید : سالهاست ازش خبر نداریم
- خیلی بده
سعید : اگه نمی رفت الان پدرمم زنده بود مادرم انقدر اذیت نمی شد
- تو هم خیلی اذیت میشی
سعید : با این کار جدیدم خدا کنه همه چی درست بشه
- میشه
دیگه هر دوتامون ساکت بودیم دلم می خواست کادویی که براش خریدم رو بهش بدم وقتی رسیدیم دم در خونه سعید برگشت نگاهم کرد وگفت : نشد زیاد باهم وقت بگذرونیم
- خیلی هم خوب بود
سعید : خوبه که خوشت اومده
- برات یه کادوی کوچلو گرفتم
جعبهکوچیک مشکی رنگ رو بهش دادم بازش کرد ولبخندی زد
سعید: خیلی قشنگه
برگشت طرفم وگفت : ممنون آسمان میشه دستم کنم
- آره دیگه
خندیدم لبخندی زد وگفت : اگه میشه تو دستم کن
نگاهش کردم وانگشتر رو ازش گرفتم
- بندازم کدوم انگشتت
به انگشتی که حلقه می کردن روش اشاره کرد لبخند زدم وانگشتر رو دستش کردم دستامو گرفت ونرم پشت دستام رو بوسید
سعید : خیلی خوبی آسمان هر لحظه بیشتر از لحظه ای پیش احساس می کنم دوست دارم
- من خیلی بیشتر
سعید : خیلی خوشحال شدم دیدمت تا فردا شب عزیزم
- ببخشید وقتت رو گرفتم
اخمی کرد وگفت : یه مدت مجبورم کارم رو فشرده انجام بدم بعد که وقتم آزاد شد در خدمتتم
- فردا شب شب نشینیه؟
سعید : آره عزیزم
- مواظب خودت باش از ماشین پیاده شدم خم شدم طرف شیشه وگفتم : خدانگهدار
سعید : خداحافظ مواظب خودت باش
- تو بیشتر
دستی براش تکون دادم ورفتم تو خونه زود لباس عوض کردم ومشغول تهیه شام شدم
آسمان : موهای تو صورتم رو کنار زد وگفت : موهات رو ببند عزیزم
سرمو انداختم پایین
- خودشون از زیر روسری می زنن بیرون
سعید : قشنگن
لبخند زدم ونگاهش کردم
- موهای تو هم قشنگه من خیلی دوست دارم
همیشه همینجوری بلند بزار
سعید : هر چی شما بگی
- سعید
ماشینو روشن کرد وگفت : جونم
- میشه بگی این حلقه چیه رو دستت
لبخندی زدوگفت : حلقه پدرمه
- برادرت برای مراسم پدرت اومده بود ؟
سعید : سالهاست ازش خبر نداریم
- خیلی بده
سعید : اگه نمی رفت الان پدرمم زنده بود مادرم انقدر اذیت نمی شد
- تو هم خیلی اذیت میشی
سعید : با این کار جدیدم خدا کنه همه چی درست بشه
- میشه
دیگه هر دوتامون ساکت بودیم دلم می خواست کادویی که براش خریدم رو بهش بدم وقتی رسیدیم دم در خونه سعید برگشت نگاهم کرد وگفت : نشد زیاد باهم وقت بگذرونیم
- خیلی هم خوب بود
سعید : خوبه که خوشت اومده
- برات یه کادوی کوچلو گرفتم
جعبهکوچیک مشکی رنگ رو بهش دادم بازش کرد ولبخندی زد
سعید: خیلی قشنگه
برگشت طرفم وگفت : ممنون آسمان میشه دستم کنم
- آره دیگه
خندیدم لبخندی زد وگفت : اگه میشه تو دستم کن
نگاهش کردم وانگشتر رو ازش گرفتم
- بندازم کدوم انگشتت
به انگشتی که حلقه می کردن روش اشاره کرد لبخند زدم وانگشتر رو دستش کردم دستامو گرفت ونرم پشت دستام رو بوسید
سعید : خیلی خوبی آسمان هر لحظه بیشتر از لحظه ای پیش احساس می کنم دوست دارم
- من خیلی بیشتر
سعید : خیلی خوشحال شدم دیدمت تا فردا شب عزیزم
- ببخشید وقتت رو گرفتم
اخمی کرد وگفت : یه مدت مجبورم کارم رو فشرده انجام بدم بعد که وقتم آزاد شد در خدمتتم
- فردا شب شب نشینیه؟
سعید : آره عزیزم
- مواظب خودت باش از ماشین پیاده شدم خم شدم طرف شیشه وگفتم : خدانگهدار
سعید : خداحافظ مواظب خودت باش
- تو بیشتر
دستی براش تکون دادم ورفتم تو خونه زود لباس عوض کردم ومشغول تهیه شام شدم
۲۸.۴k
۱۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.