یک آه بی نفس یک حبس تا سکون

یک آهِ بی نفس، یک حبس تا سکون
یک لاله ی سیاه، یک دشتِ واژگون

انبوهِ خاطرات، در بسترِ خیال
بیدار مانده اند، در خواب بی شگون

کابوس عشقِ تو، گرگی درنده خوست
هر دم صدای مرگ، هر لحظه بوی خون

یک شامِ بی سحر، یک راهِ بی عبور
فریادِ بی صدا، یک اوجِ سرنگون

شیرینیِ نگاه، یا تلخیِ عبور
بر دوشِ چشم من، یک درد بی ستون

پای دلم نشست، در راه عشق تو
اما تو گم شدی، در وادیِ جنون

جواد نوری(آبان)
دیدگاه ها (۲)

خواهم که از شراره ی عشقت حذر کنماین دل بُرون ز مهلکه ی پُر خ...

ساقی از کوچه دلدار گذر کردم دوشخوشتر از باده تو، در بر او کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط