یک آه بی نفس یک حبس تا سکون
یک آهِ بی نفس، یک حبس تا سکون
یک لاله ی سیاه، یک دشتِ واژگون
انبوهِ خاطرات، در بسترِ خیال
بیدار مانده اند، در خواب بی شگون
کابوس عشقِ تو، گرگی درنده خوست
هر دم صدای مرگ، هر لحظه بوی خون
یک شامِ بی سحر، یک راهِ بی عبور
فریادِ بی صدا، یک اوجِ سرنگون
شیرینیِ نگاه، یا تلخیِ عبور
بر دوشِ چشم من، یک درد بی ستون
پای دلم نشست، در راه عشق تو
اما تو گم شدی، در وادیِ جنون
جواد نوری(آبان)
یک لاله ی سیاه، یک دشتِ واژگون
انبوهِ خاطرات، در بسترِ خیال
بیدار مانده اند، در خواب بی شگون
کابوس عشقِ تو، گرگی درنده خوست
هر دم صدای مرگ، هر لحظه بوی خون
یک شامِ بی سحر، یک راهِ بی عبور
فریادِ بی صدا، یک اوجِ سرنگون
شیرینیِ نگاه، یا تلخیِ عبور
بر دوشِ چشم من، یک درد بی ستون
پای دلم نشست، در راه عشق تو
اما تو گم شدی، در وادیِ جنون
جواد نوری(آبان)
- ۴۳۰
- ۱۸ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط