هرچه تلاش کردم نشد کاراز دست هیچکس برنمی آمد چمدانت را

هرچه تلاش کردم نشد . کاراز دست هیچکس برنمی آمد چمدانت را بسته بودی خسته از بیرحمی روزگار پشت بدنیا کردی . دنیا قدر تو را نداشت طاقت طاق شد نمیدانم در اوج محنت چه دعایی کردی که زود مستجاب شد و دنیا تهی شد از وجود نازنینت اشک گوشه چشمانت هنوز یادم هست در واپسین لحظات زندگیه غریبانه ات نمیدانم بر غربت خود گریستی یا گریه ذوق بود نمیدانم نمیدانم نمیدانم دیگر هیچ نمیدانم . بخواب عزیزه دلم راحت و آسوده که تا قیام قیامت هم اگر بیدار باشیم و در فقدانت ضجه بزنیم بازهم کم است . بخواب خواهر خوبم راحت و آرام...

دلم تنگ است خواهر جان ...
دیدگاه ها (۱)

باید خیال کنمهستی و دوستم داریباید خیال کنم#امشب زودتر از هم...

چقدر ساکته خونه وقتی تو نیستیچه کم طاقته خونه وقتی تو نیستیب...

به یاد دارم کودک که بودم، می گفتند بنویس:خَواهَر و بخوان:خاه...

خوابیدی بدون لالایی و قصهبگیر آسوده بخواب بی درد و غصهدیگه ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط