به یاد دارم کودک که بودم می گفتند بنویسخواهر و بخوان

به یاد دارم کودک که بودم، می گفتند بنویس:خَواهَر و بخوان:خاهر
 اما این روز ها می نویسم:*خواهر* و می خوانم: *اشک*...
می نویسم: *خواهر* و می خوانم : *درد*...
می نویسم: *خواهر* و می خوانم: آه.........
 آنقدر پشت پنجره ی انتظار آه کشیده ام که تصویر رویای آمدنت مات شده....
 دیروز سر مزار کسی گفت:تسلیت...غم آخرت باشد....
 گفتم:نمیخواهم غم آخرم باشد...می خواهم آخرین غمم باشد...

بیا به یاد کودکیمان بازی کنیم....کلاغ پر خوب است؟ 
دیروزها می گفتیم: کلاغ پر...گنجشگ پر...اما...
اما حال...تو پر...همه هستی من پر....
دیگر به تنها چیزی که اعتماد ندارم...اعتماد است...
دیدگاه ها (۱)

هرچه تلاش کردم نشد . کاراز دست هیچکس برنمی آمد چمدانت را بست...

باید خیال کنمهستی و دوستم داریباید خیال کنم#امشب زودتر از هم...

خوابیدی بدون لالایی و قصهبگیر آسوده بخواب بی درد و غصهدیگه ک...

وضعیّتِ تهران و هوایشچه وَخیمانه مُضّر است...از خاطره های تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط