خانزاده پارت

#خان_زاده #پارت19


با تته پته سلام کردم و یک قدم عقب رفتم تا بازوم رو رها کنه.
یک بسته از ماکارانی های مضحک و برداشتم و توی سبد انداختم و دستپاچه گفتم
_من میرم.
خواستم از کنارش رد بشم که جلوم ایستاد.
نگاهم و پایین انداختم و صدای خشنش توی گوشم پیچید
_اینه رسمش؟
سکوت کردم.بازوم و گرفت و ادامه داد
_چرا نگفتی اولین بارته تا دست نزنم بهت؟
صورتم قرمز شد و آروم گفتم
_مهم نبود.
_مهم نبود و صبح نشده غیبت زد؟میفهمی چه قدر دنبالت گشتم؟
بالاخره به خودم جرئت دادم توی چشماش نگاه کنم. پرسیدم
_چرا؟
جا خورد و باصدای آرومی گفت
_من با دختری خوابیدم که حتی اسمشم نمیدونم.
قلبم تند می کوبید. تحمل نداشتم زیر سنگینی نگاهش باشم.
خواستم عقب برم که بازوم رو سفت تر چسبید و گفت
_با من بیا.
حرفی نزدم. من و دنبال خودش کشوند و از فروشگاه بیرون برد.
نگاه به سحر انداختم که سری با خنده برام تکون داد.
خان زاده در ماشین آخرین مدلی رو باز کرد و گفت
_سوار شو
سوار شدم. ماشین و دور زد و خودش هم سوار شد. به سمتم برگشت و گفت
_خوب می‌شنوم؟
نگاه کوتاهی بهش انداختم و گفتم
_چیو؟
_یه دختر ناآشنا یهو سر از مهمونی من در میاره و هم‌خوابم میشه یک کلامم نمیگه باکره ست و صبح نشده غیبش میزنه.بگو... میخوام همه چیو بدونم.
در حالی که با بند کیفم بازی می‌کردم گفتم
_چیزی برای گفتن ندارم.شکایتی هم از اون شب ندارم... الانم میخوام برم.
مچ دستم رو گرفت و خشن گفت
_تو هیچ جا نمیری.
صاف نشستم که گفت
_اسمت چیه؟
لب هام و با زبون تر کردم و گفتم
_آیدا
دست زیر چونم گذاشت و سرم و به سمت خودش برگردوند و گفت
_وقتی با من حرف میزنی به من نگاه کن.
نگاهم رو به چشماش انداختم. با لحن آروم تری زمزمه کرد
_چرا اون شب نگفتی اولین بارته؟
لبم رو خیس کردم و آروم گفتم
_چون منم میخواستم...گفتم که... من شکایتی از اون شب ندارم.
خیره نگام کرد و گفت
_پس چرا رفتی؟
این بار من معنادار نگاهش کردم و گفتم
_چون فکر کردم بیشتر از یه رابطه برات جذاب نباشم.
بی مکث گفت
_اشتباه فکر کردی


🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۲)

#خان_زاده #پارت20تو چشماش نگاه کردم.نفسش و فوت کرد و گفت_می...

#خان_زاده #پارت21دکمه رو زد و نگاهی به صورتم انداخت و با دی...

#خان_زاده #پارت18بعد از کلی فکر کردن گفت_خوب بذار بیاد فوقش...

#خان_زاده #پارت17خودش روی مبل نشست.با نگاه کردن به صورتش همش...

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

بریم پارت۲میدوریا اخم کرد باکوگو در حالی که سعی می‌کنه به می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط