با نگاهی آن همه آزار یادم می رود

‍ با نگاهی آن همه آزار  یادم می رود
هرچه کردی برسرم آوار یادم میرود

خوب میدانم نمیمانی برای قلبِ من
باز تا دل می کند اصرار یادم میرود

چشمهایم رازِ دل را برملا میسازد وُ
تاکه میخواهم کنم انکار یادم میرود

چالِ لبخندت که برگونه نمایان میشود
سالها  دلتنگی و تکرار  یادم می رود

در فراقت شعرها گفتم برای چشم تو
چشم درچشمت،همه اشعار یادم میرود

منکه میدانم دوباره میکُنی خون به دلم
بُگذرد تا کارِ دل از کار  یادم می رود

میروی و باز حالِ من دگرگون می شود
هرچه را که کرده ام اقرار یادم میرود

منکه یک عُمری فراموشم شده بی مهری ات
گربیایی باز هم  این بار... یادم می رود... !

#شیوا_صالحی
#
دیدگاه ها (۱)

عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفتتا که در اوج بهاران برگ ریز...

و باشی و کمی هم بوسه بازی، آآآی می چسبد!هوای غربت و مهمان نو...

چه دردی بیشتر از این که دردم را نمیدانیبه چشمم خیره میگردی و...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط