فن فیک فقط یه شب نبود پارت24
+بنال دیگه
&افراد بونت محاصر مون کردن.
+فاک بهش.... افرادو بفرست تا ما خارج بشیم.
&باشه
+مثل اینکه دوست پسرت خله.... فک نمیکردم انقدر براش مهم باشی.
-اره خب دوست پسرم خله.... ولم نمیکنه... یکم یکه هوله... همش رو الکله....( اینجا فاز اهنگ دوست پسرم رو گرفتم) +خوبه پس چیز خوبی گیر اوردم.
-گوز👍
+من همیشه نقشه هام جواب میده. -اره بابا حالا بی شوخی مثلا کدوم؟
+همین که تو درخواستمو قبول کنی!
-قبول نکردم که.... صب کن ببینم یعنی فقط نقشت این بود من بگم اره.... ههههههه خیلی طنزی پسر.
+نه، نقشم این بود بشم بدترین مافیایی ژاپن تا اونموقع قبولم کنی.
-ها؟ هههههه باز مطلب طنز... ببین پسر من از خلافکارا خوشم نمیاد.
+سانزو چی؟
-اون فرق داره... یعنی کلا... اون... خب.... اون یه چی دیگس... چون اون...
یهو سانزو با افرادش جلومون سبز شد...
کیساکی گردنمو گرفت و اسلحه ای از تو جیبش در اوارد.
کیساکی&:اگه جلو تر بیایی میکشمش.
-هی پسر زیاد زر نمیزنی....
زدم تو پاش
پرتم کرد زمین و اسلحه رو به سمتم گرفت.
&اگه کسی تکون بخوره میکشمش.
-میدونستی روز تولد تو روز معلولین جسمی؟!
&کی گفته؟ تو تولد منو از کجا میدونی؟
-نه فقط حدس زدم.
&تچ
-نچ
&چی
-هیچی
+ا/ت پس بده
&چرا؟
اومدم بلند شم...
&بتمرگ سر جات
-باشه چشم چون تو گفتی... اصن چون پسر خوبی هستی به حرف گوش میکنم.
&در عوض این دختر باید خودتو بکشی.
+چی
-چی میگی حالت خوبه داشم
&اگه نمیخوایی
+قبوله
-دیوونه شدی سانزو
&هه سانزو قدرتمندی مثلا هههه
سانزو تفنگو اوارد بالا و سریع به کیساکی شلیک کرد.... خورد به دستش.
&لعنت
کیساکی تفنگو گرفت سمت من.
بنگ بنگ........
&افراد بونت محاصر مون کردن.
+فاک بهش.... افرادو بفرست تا ما خارج بشیم.
&باشه
+مثل اینکه دوست پسرت خله.... فک نمیکردم انقدر براش مهم باشی.
-اره خب دوست پسرم خله.... ولم نمیکنه... یکم یکه هوله... همش رو الکله....( اینجا فاز اهنگ دوست پسرم رو گرفتم) +خوبه پس چیز خوبی گیر اوردم.
-گوز👍
+من همیشه نقشه هام جواب میده. -اره بابا حالا بی شوخی مثلا کدوم؟
+همین که تو درخواستمو قبول کنی!
-قبول نکردم که.... صب کن ببینم یعنی فقط نقشت این بود من بگم اره.... ههههههه خیلی طنزی پسر.
+نه، نقشم این بود بشم بدترین مافیایی ژاپن تا اونموقع قبولم کنی.
-ها؟ هههههه باز مطلب طنز... ببین پسر من از خلافکارا خوشم نمیاد.
+سانزو چی؟
-اون فرق داره... یعنی کلا... اون... خب.... اون یه چی دیگس... چون اون...
یهو سانزو با افرادش جلومون سبز شد...
کیساکی گردنمو گرفت و اسلحه ای از تو جیبش در اوارد.
کیساکی&:اگه جلو تر بیایی میکشمش.
-هی پسر زیاد زر نمیزنی....
زدم تو پاش
پرتم کرد زمین و اسلحه رو به سمتم گرفت.
&اگه کسی تکون بخوره میکشمش.
-میدونستی روز تولد تو روز معلولین جسمی؟!
&کی گفته؟ تو تولد منو از کجا میدونی؟
-نه فقط حدس زدم.
&تچ
-نچ
&چی
-هیچی
+ا/ت پس بده
&چرا؟
اومدم بلند شم...
&بتمرگ سر جات
-باشه چشم چون تو گفتی... اصن چون پسر خوبی هستی به حرف گوش میکنم.
&در عوض این دختر باید خودتو بکشی.
+چی
-چی میگی حالت خوبه داشم
&اگه نمیخوایی
+قبوله
-دیوونه شدی سانزو
&هه سانزو قدرتمندی مثلا هههه
سانزو تفنگو اوارد بالا و سریع به کیساکی شلیک کرد.... خورد به دستش.
&لعنت
کیساکی تفنگو گرفت سمت من.
بنگ بنگ........
۱۰.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.