فن فیک فقط یه شب نبود پارت25
وقتی بهم شلیک کرد... چشمام سیاهی رفت... فقط سانزو دیدم که میساکی رو کشت و به سمت من اومد... بعدش از حال رفتم.
ویو نویسنده*
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد.
سانزو:چی شد؟
دکتر:نمیتونیم الان قطعی بگیم... ولی ممکنه بیمارو از دست بدیم.
سانزو:چی؟.... یعنی چی....
یقه دکتر رو گرفت.
سانزو:اگه بلایی سرش بیاد تو، خانوادت، تمام بیمارستان رو به اتیش میکشم.
نگهبانا سانزو رو از دکتر جدا کردن.
سانزو رفت توی محوطه بیمارستان( حیاط)نشست.
سانزو:اگه... اگه از دستش بدم چی!.... من تازه پیداش کردم..... همش تقصیر منه.
بعد حلقه از جیبش اوارد بیرون.
سانزو:قرار بود بهت درخواست بدم...
بعد چند دقیقا همه اعضای اصلی بونتن رسیدن.
مایکی:چی شد؟
سنجو:2 تا گلوله خورده فعلا عملش کردن ولی میگن مطمعن نیستن زنده بمونه.
ران:سانزو کجاست؟
سنجو:یا داخله یا رفته یه جایی.
ران:کجا؟
سنجو:نمیدونم.
بعدش همه اومدن توی سالن بیمارستان و منتظر موندن.
سانزو از بیمارستان خارج شد و به یه متروکه رفت.
&همممم( دهنشو بسته بود )
+اگه بلایی سرش بیاد تا جون داری شکنجه میکنم.
بعد پلاستیک سیاهی رو از رو سرش کشید.
ریندو: چون یه گلوله زدی به شکمش و یکی هم تو دستش زنده مونده.
سانزو:کارت خوب بود.
ادامه داد
+خب حالا از کجا شروع کنم، کیساکی؟!
بعد شروع کرد به شکنجه دادنش.
||بیمارستان||
دکتر:بیمار بهوش اومده.
سنجو:میتونم ببینمش؟
دکتر: یه نفر میتونه.
سنجو:خب باشه من میرم.
ویو ا/ت*
یکی در اتاق رو باز کرد... سنجو بود
سنجو:سلام
-س.. سلام
&حالت خوبه؟
-خوبم فقط یکم درد دارم.
&دیدم به سانزو سلی زدی و بعدش رفتی... چرا بهش سیلی زدی؟ سانزو چیکار کرد؟!
-خب یه دختر بهش درخواست داد و سانزو هم گفت...
داشتم حرف میزدم که سنجو پرید وسط حرفم
&گفت پاشه پس برو گمشو. درسته!
-چـ... چی؟... اه نه نگفت گمشو گفت پاش پس بعد منم نزاشتم حرفشو بزنه بهش یه سیلی زدم... تو از کجا میدونی؟ بهت گفته؟
&نه نگفته... فقط از روی عادتش میگم
-عادت؟
&اره... عادت داره وقتی دختری بهش نزدیک میشه اینو بگه... کلا سانزو طرفو قافل گیر میکنه...
سنجو داشت حرف میزد که یکی با سر و صورت خونی اومد تو.... سانزو بود...
بچه ها حمایت کنید دیگهه🗿
پارت بعدی وقتی 30 تایی شدیم میزارم🐸👍
ویو نویسنده*
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد.
سانزو:چی شد؟
دکتر:نمیتونیم الان قطعی بگیم... ولی ممکنه بیمارو از دست بدیم.
سانزو:چی؟.... یعنی چی....
یقه دکتر رو گرفت.
سانزو:اگه بلایی سرش بیاد تو، خانوادت، تمام بیمارستان رو به اتیش میکشم.
نگهبانا سانزو رو از دکتر جدا کردن.
سانزو رفت توی محوطه بیمارستان( حیاط)نشست.
سانزو:اگه... اگه از دستش بدم چی!.... من تازه پیداش کردم..... همش تقصیر منه.
بعد حلقه از جیبش اوارد بیرون.
سانزو:قرار بود بهت درخواست بدم...
بعد چند دقیقا همه اعضای اصلی بونتن رسیدن.
مایکی:چی شد؟
سنجو:2 تا گلوله خورده فعلا عملش کردن ولی میگن مطمعن نیستن زنده بمونه.
ران:سانزو کجاست؟
سنجو:یا داخله یا رفته یه جایی.
ران:کجا؟
سنجو:نمیدونم.
بعدش همه اومدن توی سالن بیمارستان و منتظر موندن.
سانزو از بیمارستان خارج شد و به یه متروکه رفت.
&همممم( دهنشو بسته بود )
+اگه بلایی سرش بیاد تا جون داری شکنجه میکنم.
بعد پلاستیک سیاهی رو از رو سرش کشید.
ریندو: چون یه گلوله زدی به شکمش و یکی هم تو دستش زنده مونده.
سانزو:کارت خوب بود.
ادامه داد
+خب حالا از کجا شروع کنم، کیساکی؟!
بعد شروع کرد به شکنجه دادنش.
||بیمارستان||
دکتر:بیمار بهوش اومده.
سنجو:میتونم ببینمش؟
دکتر: یه نفر میتونه.
سنجو:خب باشه من میرم.
ویو ا/ت*
یکی در اتاق رو باز کرد... سنجو بود
سنجو:سلام
-س.. سلام
&حالت خوبه؟
-خوبم فقط یکم درد دارم.
&دیدم به سانزو سلی زدی و بعدش رفتی... چرا بهش سیلی زدی؟ سانزو چیکار کرد؟!
-خب یه دختر بهش درخواست داد و سانزو هم گفت...
داشتم حرف میزدم که سنجو پرید وسط حرفم
&گفت پاشه پس برو گمشو. درسته!
-چـ... چی؟... اه نه نگفت گمشو گفت پاش پس بعد منم نزاشتم حرفشو بزنه بهش یه سیلی زدم... تو از کجا میدونی؟ بهت گفته؟
&نه نگفته... فقط از روی عادتش میگم
-عادت؟
&اره... عادت داره وقتی دختری بهش نزدیک میشه اینو بگه... کلا سانزو طرفو قافل گیر میکنه...
سنجو داشت حرف میزد که یکی با سر و صورت خونی اومد تو.... سانزو بود...
بچه ها حمایت کنید دیگهه🗿
پارت بعدی وقتی 30 تایی شدیم میزارم🐸👍
۹.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.