عشق پنهان
#رز
رفتم سمت دفتر پارک گوزو از لقبی که بهش دادم خندیدم و به راه افتادم
تق..تق بعد از این که گفت برم تو رفتم تو نور افتاب باعث میشد نتونی چهرش رو ببینی با یه حالت سوالی گفتی
من:اقای پارک
جیمین:بله..
من:هیچی
جیم:هیچوقت بی دلیل صدام نزن
من:چشمم
با حرص چشمام رو بسته بودم که دوباره به صدا در اومد
جیم:امروز اولین روز کاری توئه؟؟
من:بله
جیم:پس بیا تا برات توضیح بدم قراره چیکار کنی...
من:اوکی
رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم که با چهره ای که دیدم شکه شدم پارک جیمین عضو بزرگ ترین باند کره وای
فک کنم اون من رو شناخت چون مردمک چشماش داشتن از حدقه میومدن بیرون...
من:تو؟؟اینجا چیکار میکنی؟؟.
جیم:مث این که میبینی...خودت چی؟؟
من:مث این که میبینی...
جیم:بیا جوری تظاهر کنیم که همدیگه رو نمیشناسیم و به کارمون ادامه بدیم.
من:اوکی...
داشتم باهاش حرف میزدم که یهو..
ادامه دارد...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
رفتم سمت دفتر پارک گوزو از لقبی که بهش دادم خندیدم و به راه افتادم
تق..تق بعد از این که گفت برم تو رفتم تو نور افتاب باعث میشد نتونی چهرش رو ببینی با یه حالت سوالی گفتی
من:اقای پارک
جیمین:بله..
من:هیچی
جیم:هیچوقت بی دلیل صدام نزن
من:چشمم
با حرص چشمام رو بسته بودم که دوباره به صدا در اومد
جیم:امروز اولین روز کاری توئه؟؟
من:بله
جیم:پس بیا تا برات توضیح بدم قراره چیکار کنی...
من:اوکی
رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم که با چهره ای که دیدم شکه شدم پارک جیمین عضو بزرگ ترین باند کره وای
فک کنم اون من رو شناخت چون مردمک چشماش داشتن از حدقه میومدن بیرون...
من:تو؟؟اینجا چیکار میکنی؟؟.
جیم:مث این که میبینی...خودت چی؟؟
من:مث این که میبینی...
جیم:بیا جوری تظاهر کنیم که همدیگه رو نمیشناسیم و به کارمون ادامه بدیم.
من:اوکی...
داشتم باهاش حرف میزدم که یهو..
ادامه دارد...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۴.۷k
۱۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.