•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_54
#همخونه_اخموی_من
_وقتی برادر زاده ی عروسکم هست چرا غریبه؟
_اخه من اصلا هامون ندیدم ازش خجالت میکشم
اصلا شاید خودش کسی مد نظر داشته باشه شاید دوستش...
وسط حرفم پرید و همونجور که چایی میخورد ل ب زد
_اونش دیگه مشکل اونه نه من و تو خب عمو؟
تازه من انتخابم کردم تازه واسه اینکه راحت باشین یکی از واحدهای برج رو دادم چیدن واستون
چایی توی گلوم پرید که زن عمو هول زده اومد کنارم نشست و اروم پشت ک.مرم میزدو گفت
_چیشدی مادر اروم باش نفس بکش
نفسم بند اومد یه لحظه یه قلپ ابمیوه خوردم و با چشمای ریز شده
به عموم نگاه کردم لبخند رو ل.ب.اش بود و شیطنت توی چشماش میبارید گفتم
_مرسی زن عموجونم خوبم
رو کردم به عمو و گفتم
_من؟با هامون؟تو یه خونه؟
_اره مگه چیه هردوتون فامیلین
#𝙋𝙖𝙧𝙩_54
#همخونه_اخموی_من
_وقتی برادر زاده ی عروسکم هست چرا غریبه؟
_اخه من اصلا هامون ندیدم ازش خجالت میکشم
اصلا شاید خودش کسی مد نظر داشته باشه شاید دوستش...
وسط حرفم پرید و همونجور که چایی میخورد ل ب زد
_اونش دیگه مشکل اونه نه من و تو خب عمو؟
تازه من انتخابم کردم تازه واسه اینکه راحت باشین یکی از واحدهای برج رو دادم چیدن واستون
چایی توی گلوم پرید که زن عمو هول زده اومد کنارم نشست و اروم پشت ک.مرم میزدو گفت
_چیشدی مادر اروم باش نفس بکش
نفسم بند اومد یه لحظه یه قلپ ابمیوه خوردم و با چشمای ریز شده
به عموم نگاه کردم لبخند رو ل.ب.اش بود و شیطنت توی چشماش میبارید گفتم
_مرسی زن عموجونم خوبم
رو کردم به عمو و گفتم
_من؟با هامون؟تو یه خونه؟
_اره مگه چیه هردوتون فامیلین
۲۸۶
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.