•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_52
#همخونه_اخموی_من
_واااای خدایا دارم خواب میبینم یا خوشکل زن عموش اومده واقعا
با لبخندی برگشتم سمتش و ل.ب زدم
_سلام زن عمو
گفتم و توی آغ.وش.ش رفتم و لپش رو مح.کم ب.وس.ی.دم که صدای عمو اومد
_اهم اهم خب منم دلم میخواد یکیم بیاد منو ب.ب.وس.ه ترجیحا همونی باشه که دلمو برده
با خنده از زن عمو جدا شدم که یکی زد تو صورتش و لپ.ش رو گ.از گرفت
به سمت سالن رفتم و خودم روی مبل انداختم که زن عمو گفت
_دلوینم ناهار خوردی مادر؟
_گرسنه نیستم زن عمو بیاین بشینین خودتو ببینم
_پس بی بی چرا نیومد
_منم از دانشگاه دارم میام با عمو اومدم
برگشت سمت عمو که عمو اومد و کنارم نشست
دستش دور شونه هام حلقه کرد و رو به زن عمو گفت
#𝙋𝙖𝙧𝙩_52
#همخونه_اخموی_من
_واااای خدایا دارم خواب میبینم یا خوشکل زن عموش اومده واقعا
با لبخندی برگشتم سمتش و ل.ب زدم
_سلام زن عمو
گفتم و توی آغ.وش.ش رفتم و لپش رو مح.کم ب.وس.ی.دم که صدای عمو اومد
_اهم اهم خب منم دلم میخواد یکیم بیاد منو ب.ب.وس.ه ترجیحا همونی باشه که دلمو برده
با خنده از زن عمو جدا شدم که یکی زد تو صورتش و لپ.ش رو گ.از گرفت
به سمت سالن رفتم و خودم روی مبل انداختم که زن عمو گفت
_دلوینم ناهار خوردی مادر؟
_گرسنه نیستم زن عمو بیاین بشینین خودتو ببینم
_پس بی بی چرا نیومد
_منم از دانشگاه دارم میام با عمو اومدم
برگشت سمت عمو که عمو اومد و کنارم نشست
دستش دور شونه هام حلقه کرد و رو به زن عمو گفت
۱.۳k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.