عادتش بود.
عادتش بود.
هر بار که روزمرگی عقربهی زندگیشو مینداخت روی دورِ تناوب
هر بار که توی خونه یا محل کارش با یکی بحثش میشد
هر بار که حوصلش سر میرفت
هر بار که میخواست خودشو لوس کنه
هر بار که نمیدونست چه مرگشه
هر بار که ...
اصن همیشه، هر وقت نامعلوم بود حال و هوایِ کوفتیش میومد سراغِ من :/
از راه نرسیده میگفت: "من فکرامو کردم ما به هم نمیخوریم، بیا تمومش کنیم".
میدونست هر بار که بگه اصرار و التماسش میکنم:
که نه
که نرو
که هر چی تو بگی همونه و اونم خودشو لوس میکردُ با کلی منّت میموند.
پنداری هر چند وقت یه بار با التماسهای من شارژ میشد
ذاتا آدم بدی نبود اما خب عادتش بود
عادت کرده بود
عادتش داده بودم
تا همین دیشب که وقتی گفت میرم گفتم به سلامت
جا خورد حسابی هم جا خورد
اما رفت
رفت و همون دیشب این عادت از سرش پرید.
هر بار که روزمرگی عقربهی زندگیشو مینداخت روی دورِ تناوب
هر بار که توی خونه یا محل کارش با یکی بحثش میشد
هر بار که حوصلش سر میرفت
هر بار که میخواست خودشو لوس کنه
هر بار که نمیدونست چه مرگشه
هر بار که ...
اصن همیشه، هر وقت نامعلوم بود حال و هوایِ کوفتیش میومد سراغِ من :/
از راه نرسیده میگفت: "من فکرامو کردم ما به هم نمیخوریم، بیا تمومش کنیم".
میدونست هر بار که بگه اصرار و التماسش میکنم:
که نه
که نرو
که هر چی تو بگی همونه و اونم خودشو لوس میکردُ با کلی منّت میموند.
پنداری هر چند وقت یه بار با التماسهای من شارژ میشد
ذاتا آدم بدی نبود اما خب عادتش بود
عادت کرده بود
عادتش داده بودم
تا همین دیشب که وقتی گفت میرم گفتم به سلامت
جا خورد حسابی هم جا خورد
اما رفت
رفت و همون دیشب این عادت از سرش پرید.
۸.۹k
۲۷ آذر ۱۴۰۰