پارت

پارت ۳۰
کوک: ام میدونم ازش خیلی بدت میاد و کاری کرد که توجنگل گم شی. می دونی اون فقط یکم حسوده من کلی دعواو سرزنشش کردم برای همین بهتره تو باهاش کاری نداشته باشی. البته من خودمم خیلی سرزنش کردم.
ات:(تو دلش وای هارتم اون واقعا برا من این کارا رو کرده) تو واقعیت: ام تو باید میارو سرزنش می کردی اما خودتو نه
کوک: خخخخ با اینکه اومدی عاطفی حرف بزنی بازم از میا متنفریم. فک کنم دیگه داریم میرسیم
شرمنده کمه سرم الان خیلی شلوغه
دیدگاه ها (۰)

پارت ۳۱ات: اخ جون بلاخره داریم می رسیم یسسسکوک: دلت می خواد ...

پارت ۳۳ا.ت:دلم می خواد بغلش کنمکاناده:کیو؟ا.ت:اسکلی؟..کو..(خ...

پارت ۲۹ات: دیگ خسته شدم نمیتونم راه بیام نمیکشمکوک: دوساعت د...

پارت ۲۸کوک: داره تاریک میشه تو تاریکی نمی تونیم حرکت کنیم به...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط