پـارت ⑦⑤
پـارت ⑦⑤
رهـام٭
بالاخره داشتم به خواستم میرسیدم ترنم داشت میشد مال خودم تصمیم گرفتم
شب با ترنم بریم پیش بچه ها به شاینا هم گفتم یه جوری به سپنتا نزدیک شه
من و شاینا اصلا از اولشم یه قرداد بستیم که ترنم برای من سپنتا برای اون
و به همه هم گفتیم که باهم دوستیم اما دیگه نیستیم از این خواهر شاینا هم (شایلی)خوشم نمیاد
پیش از اندازه خوبه کارولینم که کلا زود باور و ساده است فقط تو اکیپمون من و رومئو و روزت و آنتونیو و شاینا و البته این دختر جدیده گلوریا هستیم که زرنگیم وگرنه بقیشون هیچی...
ترنم:رهام حوله کجاست ؟ میخوام برم یه دوش بگیرم
_تو برو دوش بگیر من برات آماده میکنم ترنم:خیلی خب باشه پس من رفتم
بعدشم رفت تو اتاق چقدر حسه خوبیه کسی که دوستش داری کنارت باشه.
ترنم*
بعد از اینکه فوری دوش گرفتم اومدم بیرون رهام بهم گفته بود که امشب قراره
بریم پیش دوستاش دلم میخواست دوستاشو ببینم حداقل شاید دلم باز شه.
فردا شب پرواز به ایران داشتیم بالاخره میتونستم خانواده ای که به یاد ندارم و ببینم دانشگاهمم که قراره ایران ادامه بدم مثل اینکه رشتم دکترا قلب و عروق
یادم نمیاد برای چی این رشته رو انتخاب کردم خیلی بده که هیچی و به یاد نیارم من حتی هیچی از استعداد هامو یادم نمیاد اووف لباسمو تنم کردم و
اومدم برم که یهو همون موقع رهام اومد تو و خوردیم بهم و نتونستم تعادلم و حفظ کنم و خوردم زمین رهام:وای ببخشید عزیزم و دستشو سمتم گرفت
و کمکم کرد که بلند شم. _چیزی نشد اشکال نداره بیا بریم یه چیزی بخوریم بعد آماده شیم بریم تا دیر نشده باشه؟؟ یهو دیدم چیزی نمیگه سرم و بلند کردم
و دیدم داره با لبخند بهم نگاه می کنه یه خورده معذب شدم ولی خب جواب لبخندش و با لبخند دادم...
رهام:میشه همیشه باشی؟
با این حرفش دلم لرزید اما من تا وقتی که حافظم برنگرده نمیتونم تصمیم قاطعی بگیرم من هنوزم حتی یک زره هم بهش علاقهمند نشده بودم.
رهام:مطمعن نیستی درسته؟. _خب راستش آره آخه برام سخته حرفی و و بزنم که ازش مطمعن نیستم. رهام:اشکال نداره درکت میکنم.
اگـر کسـی بخـونه و نـظرش و نـگه مـدیونه.
یـک.(پـارت.ویـژه).در.کامنت.هـا. #با ـ لایـ💜ـک ـ و ـ کـامنـ👽ـت ـ هـاتـون ـ بتـرکـونیـن.
رهـام٭
بالاخره داشتم به خواستم میرسیدم ترنم داشت میشد مال خودم تصمیم گرفتم
شب با ترنم بریم پیش بچه ها به شاینا هم گفتم یه جوری به سپنتا نزدیک شه
من و شاینا اصلا از اولشم یه قرداد بستیم که ترنم برای من سپنتا برای اون
و به همه هم گفتیم که باهم دوستیم اما دیگه نیستیم از این خواهر شاینا هم (شایلی)خوشم نمیاد
پیش از اندازه خوبه کارولینم که کلا زود باور و ساده است فقط تو اکیپمون من و رومئو و روزت و آنتونیو و شاینا و البته این دختر جدیده گلوریا هستیم که زرنگیم وگرنه بقیشون هیچی...
ترنم:رهام حوله کجاست ؟ میخوام برم یه دوش بگیرم
_تو برو دوش بگیر من برات آماده میکنم ترنم:خیلی خب باشه پس من رفتم
بعدشم رفت تو اتاق چقدر حسه خوبیه کسی که دوستش داری کنارت باشه.
ترنم*
بعد از اینکه فوری دوش گرفتم اومدم بیرون رهام بهم گفته بود که امشب قراره
بریم پیش دوستاش دلم میخواست دوستاشو ببینم حداقل شاید دلم باز شه.
فردا شب پرواز به ایران داشتیم بالاخره میتونستم خانواده ای که به یاد ندارم و ببینم دانشگاهمم که قراره ایران ادامه بدم مثل اینکه رشتم دکترا قلب و عروق
یادم نمیاد برای چی این رشته رو انتخاب کردم خیلی بده که هیچی و به یاد نیارم من حتی هیچی از استعداد هامو یادم نمیاد اووف لباسمو تنم کردم و
اومدم برم که یهو همون موقع رهام اومد تو و خوردیم بهم و نتونستم تعادلم و حفظ کنم و خوردم زمین رهام:وای ببخشید عزیزم و دستشو سمتم گرفت
و کمکم کرد که بلند شم. _چیزی نشد اشکال نداره بیا بریم یه چیزی بخوریم بعد آماده شیم بریم تا دیر نشده باشه؟؟ یهو دیدم چیزی نمیگه سرم و بلند کردم
و دیدم داره با لبخند بهم نگاه می کنه یه خورده معذب شدم ولی خب جواب لبخندش و با لبخند دادم...
رهام:میشه همیشه باشی؟
با این حرفش دلم لرزید اما من تا وقتی که حافظم برنگرده نمیتونم تصمیم قاطعی بگیرم من هنوزم حتی یک زره هم بهش علاقهمند نشده بودم.
رهام:مطمعن نیستی درسته؟. _خب راستش آره آخه برام سخته حرفی و و بزنم که ازش مطمعن نیستم. رهام:اشکال نداره درکت میکنم.
اگـر کسـی بخـونه و نـظرش و نـگه مـدیونه.
یـک.(پـارت.ویـژه).در.کامنت.هـا. #با ـ لایـ💜ـک ـ و ـ کـامنـ👽ـت ـ هـاتـون ـ بتـرکـونیـن.
۶.۰k
۳۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.