p6
p6
پرپل یو
رفتم در کمدو باز کردم توش پر از لباس بود یکیشو انتخاب کردم و پوشیدم و بعد رو تخت ولو شدمو و ب اتفاقات امروز فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
©پاشو پاشو دختر
&ها؟ چیشده؟ بله؟
©منم آجوما
&آها تویی
©اومدم بهت غذا بدم دیدم خوابیدی بیدارت نکردم ولی الان پاشو تا از گشنگی تلف نشدی
&باشه باشه پاشدم
آجوما رف بیرون ی تیکه بزرگ کیک و ی لیوان آب میوه وی تیکه شکلات گذاشته بود ت سینی همه رو با ولع و عین قحطی زده ها خوردم ب ساعت نگاه کردم ۵بود پس هنوز وقت هست رفتمری دوش گرفتمو ی لباس از ت کمد برداشتمو پوشیدم ی آرایش خیلی کم کردم وقتی رفتم بیرون ی دختر جوون با لباس خدمتکاری دم در واستاده بود حدس زدم ک باید میرا باشه
گفت:
*خانم آقا گفتن بهتون بگم از این به بعد اسم شما کیم لیسا هستش
&کیم لیسا، باشه
*دنبال من بیاین.
اون رفتو منم سرمو انداختم پایین عین بز دنبالش را افتادم ک رسیدیم ب ی اتاق در. زدو گفت: آقا خانم کیم اومدن
☆بگو بیاد تو.
ی نفس عمیق کشیدم به خاطر چیزی که قراره پشت اون در ببینم و شاید دیگه هیچ وقت نتونم ب زندگی قبلیم برگردم.
میرا درو باز کردو گفت:
*بفرمایید.
وارد ک شدمی اتاق خیلی بزرگ و ی میز بزرگ از این ور تا اون ور اتاق بود و آخرمیز ی صفحه خیلی بزرگ و جلوی صفحه ی صندلی بزرگ بود ک فکر کنم مال رئیس باند یا همون تهیونگ بود دور تا دور میز شیش تا پسر دیگه نشسته بودن و تهیونگم روی اون صندلی مخصوص نشسته بود وقتی میرا درو پشت سرم بست تهیونگ بلند شدو گفت:
☆بچه ها ایشون خانم کیم لیسا هستن عضو جدید باند.
همه با هم گفتن: از دیدنت خوشبختیم
تهیونگ ب ی نفر ک نزدیکش بود اشاره کردو گفت:
خماری 🍷✨🤌🏻
پرپل یو
رفتم در کمدو باز کردم توش پر از لباس بود یکیشو انتخاب کردم و پوشیدم و بعد رو تخت ولو شدمو و ب اتفاقات امروز فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
©پاشو پاشو دختر
&ها؟ چیشده؟ بله؟
©منم آجوما
&آها تویی
©اومدم بهت غذا بدم دیدم خوابیدی بیدارت نکردم ولی الان پاشو تا از گشنگی تلف نشدی
&باشه باشه پاشدم
آجوما رف بیرون ی تیکه بزرگ کیک و ی لیوان آب میوه وی تیکه شکلات گذاشته بود ت سینی همه رو با ولع و عین قحطی زده ها خوردم ب ساعت نگاه کردم ۵بود پس هنوز وقت هست رفتمری دوش گرفتمو ی لباس از ت کمد برداشتمو پوشیدم ی آرایش خیلی کم کردم وقتی رفتم بیرون ی دختر جوون با لباس خدمتکاری دم در واستاده بود حدس زدم ک باید میرا باشه
گفت:
*خانم آقا گفتن بهتون بگم از این به بعد اسم شما کیم لیسا هستش
&کیم لیسا، باشه
*دنبال من بیاین.
اون رفتو منم سرمو انداختم پایین عین بز دنبالش را افتادم ک رسیدیم ب ی اتاق در. زدو گفت: آقا خانم کیم اومدن
☆بگو بیاد تو.
ی نفس عمیق کشیدم به خاطر چیزی که قراره پشت اون در ببینم و شاید دیگه هیچ وقت نتونم ب زندگی قبلیم برگردم.
میرا درو باز کردو گفت:
*بفرمایید.
وارد ک شدمی اتاق خیلی بزرگ و ی میز بزرگ از این ور تا اون ور اتاق بود و آخرمیز ی صفحه خیلی بزرگ و جلوی صفحه ی صندلی بزرگ بود ک فکر کنم مال رئیس باند یا همون تهیونگ بود دور تا دور میز شیش تا پسر دیگه نشسته بودن و تهیونگم روی اون صندلی مخصوص نشسته بود وقتی میرا درو پشت سرم بست تهیونگ بلند شدو گفت:
☆بچه ها ایشون خانم کیم لیسا هستن عضو جدید باند.
همه با هم گفتن: از دیدنت خوشبختیم
تهیونگ ب ی نفر ک نزدیکش بود اشاره کردو گفت:
خماری 🍷✨🤌🏻
۱۴.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.