پارت ۷ bad love
پارت ۷ bad love
ا.ت
با اون پسره رفتیم پایین که یهو با شیش تا پسر روبرو شدم یکیش لباس نداشت بخاطر همین جیغ کشیدم وبا دستام چشامو گرفتم و رفتم پشت پسره ٫جیمینو میگه٫ قایم شدم جیمین
با اون دختر خوشگله رفتیم پایین که یهو جیغ زد و پشتم قایم شد دیدم تهیونگ بالا تنش لخت بود به خاطر همین
جیمین: تهیونگ برو لباس بپوش (با اخم)
ته ته : باشه بابا چرا خروس میشی
٫تهیونگ رفت بالا تا لباس بپوشه٫
ا.ت: او.....اون....اون رفت
جیمین : اره رفت میتونی چشماتو باز کنی
٫ا.ت چشماشو باز کرد و به همه سلام کرد تهیونگم اومد و سلام کرد و همه نشستن سر میز٫
ا.ت .قتی اون همه غذا دیدم دهنم باز موند دلم میخواست از همشون بخورم یهو یادم افتاد که اسم اون پسره رو بپرسم شونشو تکون دادم که نگام کرد
ا.ت : اسمت چیه؟
جیمین : اسمم جیمینه اسم تو چیه ؟
ا.ت : اسمم ا.ته راستی کی این همه غذا رو درست کرده
جیمین:جی..
جین : ورلد واید هندسام
ا.ت : چی ؟
جیمین : باز شروع شد
ا.ت : چی شروع شد ؟
جیمین : هیچی بابا ولش کن زیادی شوخه...تو غذاتو بخور
جیمین
داشتیم غذا (همون صبحونه) میخودیم که نگاهم خورد به ا.ت خیلی کیوت غذا میخورد دلم میخواست بجای صبحونه اونو بخورم
که یهو یکی از بادیگاردام اومد و یه دعوت نامه بهم داد دعوت نامه رو باز کردم
کوک: چی نوشته
جیمین : به یه مهمونی دعوتیم امشب
نامجون: ا.ت هم میاد دیگه؟
جیمین : اره
ا.ت:کجا؟
جیمین :مهمونی....دوست نداری بیای ؟
ا.ت:......
ا.ت
با اون پسره رفتیم پایین که یهو با شیش تا پسر روبرو شدم یکیش لباس نداشت بخاطر همین جیغ کشیدم وبا دستام چشامو گرفتم و رفتم پشت پسره ٫جیمینو میگه٫ قایم شدم جیمین
با اون دختر خوشگله رفتیم پایین که یهو جیغ زد و پشتم قایم شد دیدم تهیونگ بالا تنش لخت بود به خاطر همین
جیمین: تهیونگ برو لباس بپوش (با اخم)
ته ته : باشه بابا چرا خروس میشی
٫تهیونگ رفت بالا تا لباس بپوشه٫
ا.ت: او.....اون....اون رفت
جیمین : اره رفت میتونی چشماتو باز کنی
٫ا.ت چشماشو باز کرد و به همه سلام کرد تهیونگم اومد و سلام کرد و همه نشستن سر میز٫
ا.ت .قتی اون همه غذا دیدم دهنم باز موند دلم میخواست از همشون بخورم یهو یادم افتاد که اسم اون پسره رو بپرسم شونشو تکون دادم که نگام کرد
ا.ت : اسمت چیه؟
جیمین : اسمم جیمینه اسم تو چیه ؟
ا.ت : اسمم ا.ته راستی کی این همه غذا رو درست کرده
جیمین:جی..
جین : ورلد واید هندسام
ا.ت : چی ؟
جیمین : باز شروع شد
ا.ت : چی شروع شد ؟
جیمین : هیچی بابا ولش کن زیادی شوخه...تو غذاتو بخور
جیمین
داشتیم غذا (همون صبحونه) میخودیم که نگاهم خورد به ا.ت خیلی کیوت غذا میخورد دلم میخواست بجای صبحونه اونو بخورم
که یهو یکی از بادیگاردام اومد و یه دعوت نامه بهم داد دعوت نامه رو باز کردم
کوک: چی نوشته
جیمین : به یه مهمونی دعوتیم امشب
نامجون: ا.ت هم میاد دیگه؟
جیمین : اره
ا.ت:کجا؟
جیمین :مهمونی....دوست نداری بیای ؟
ا.ت:......
۳.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.