رئیسبار
#رئیس_بار
پارت (۲۲)
{ویو ا/ت}
سوییچ رو از بادیگارده گرفتمو، وقتی نزدیک ماشین شدم اون رئیس ابله شونو به سمت نگهباناش پرت کردم و یه گلوله تو سرش زدم و سریع سوار ماشین شدم و استارت زدم، متوجه شدم بادیگاردا هم سوار ماشین شدن و میخوان تعقیبم کنن، سریع گازشو گرفتم و از اون خرابه لعنتی زدم بیرون، از کوچه پس کوچه با سرعت ۱٠٠ تا تند میرفتم تا گمم کنن، به خیابون اصلی که رسیدم، بنزین وا مونده ماشینشون داشت تموم میشد و من هنوز به خونه نرسیده بودم، این چهار راه لعنتی هم که اینجا بود تازه چراغش قرمز شده بود، سریع از ماشین زدم بیرونو سوار یک تاکسی شدم و بهش گفتم:
ا/ت: برو اقا برو......
&: چی میگی خانم چیکار میکنی.، اصلا شما از کجا پیداتون شد؟
ا/ت: لطفا سریع برید خیلی عجله دارم.
&: باشــــــــــه
{ویو ا/ت}
چراغ سبز شده بود و راننده تاکسی هم داش راهشو میرفت منم هراسون هی به پشت سرم نگاه میکردم، تا اینکه بعد از 20دقیقه به خونه رسیدیم.
ا/ت: ممنون اقا، اینم پولتون...
&: ممنون
{ویو ا/ت}
از تاکسی پیاده شدم رفتم به سمت در عمارتو کلیدو در اوردم و درو باز کردم، یهو تام(بادیگاردی که کوک برام گذاشته) یهو تام اومد سمتمو گفت:
تام: خانم تا الان کجا بودین خیلی دیر کردین نگرانتون شدم هرچی به موبایلتون زنگ زدم جواب ندادین به ارباب خبر دادم گفتن که الان تو راه هستن.
ا/ت: چرا بهش خبر دادی؟ ساعت چند باهاشون تماس گرفتی؟
تام: اخه نگرانتون شده بودم،.... حدود ساعت یک بامداد
ا/ت:الان ساعته چهاره با این حساب یک ساعت دیگه میرسه
★: ا/ت رفت تو خونه و تام هم به کوک زنگ زد و گفت که نگران ا/ت نباشه، ا/ت هم تو این تایم رفت حموم
...
پارت (۲۲)
{ویو ا/ت}
سوییچ رو از بادیگارده گرفتمو، وقتی نزدیک ماشین شدم اون رئیس ابله شونو به سمت نگهباناش پرت کردم و یه گلوله تو سرش زدم و سریع سوار ماشین شدم و استارت زدم، متوجه شدم بادیگاردا هم سوار ماشین شدن و میخوان تعقیبم کنن، سریع گازشو گرفتم و از اون خرابه لعنتی زدم بیرون، از کوچه پس کوچه با سرعت ۱٠٠ تا تند میرفتم تا گمم کنن، به خیابون اصلی که رسیدم، بنزین وا مونده ماشینشون داشت تموم میشد و من هنوز به خونه نرسیده بودم، این چهار راه لعنتی هم که اینجا بود تازه چراغش قرمز شده بود، سریع از ماشین زدم بیرونو سوار یک تاکسی شدم و بهش گفتم:
ا/ت: برو اقا برو......
&: چی میگی خانم چیکار میکنی.، اصلا شما از کجا پیداتون شد؟
ا/ت: لطفا سریع برید خیلی عجله دارم.
&: باشــــــــــه
{ویو ا/ت}
چراغ سبز شده بود و راننده تاکسی هم داش راهشو میرفت منم هراسون هی به پشت سرم نگاه میکردم، تا اینکه بعد از 20دقیقه به خونه رسیدیم.
ا/ت: ممنون اقا، اینم پولتون...
&: ممنون
{ویو ا/ت}
از تاکسی پیاده شدم رفتم به سمت در عمارتو کلیدو در اوردم و درو باز کردم، یهو تام(بادیگاردی که کوک برام گذاشته) یهو تام اومد سمتمو گفت:
تام: خانم تا الان کجا بودین خیلی دیر کردین نگرانتون شدم هرچی به موبایلتون زنگ زدم جواب ندادین به ارباب خبر دادم گفتن که الان تو راه هستن.
ا/ت: چرا بهش خبر دادی؟ ساعت چند باهاشون تماس گرفتی؟
تام: اخه نگرانتون شده بودم،.... حدود ساعت یک بامداد
ا/ت:الان ساعته چهاره با این حساب یک ساعت دیگه میرسه
★: ا/ت رفت تو خونه و تام هم به کوک زنگ زد و گفت که نگران ا/ت نباشه، ا/ت هم تو این تایم رفت حموم
...
- ۷.۴k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط