ویو کوک

ویو کوک
کوک: ات خیلی پروع شدیاا
ا: عه .. پس دیگه هیچی بت نمیگم همون جون جونگ کوک
کوک: حالا چرا قهر میکنی منظکرم اینه تا دیروز میخواستی بر گردی ولی الان
از پاش اندم پایینو نشستم سر جامم
کوک: الان قهری
ات:..
کوک:.....
کوک:... خب پس من جلو خونه پیادت میکنم میرم پیش نایون
ات: تو خیلی غلط میکنی
کوک: وا تو که بام قهری
ات: دلیل نمیشه
کوک: عه
ات: باشه .. منم نگه دهر بر گردم پیش سوببین
کوک: ات
ات: اوومم شایدم ی شب باش بمونم
کوک: داری تند میریاا
ات: ی شبب عالی که هیچ وقت با تو نداششتمم( اخرش داد زد
کوک: ات خفههه شووو( دادد
ات: نمیشم چطور تو میگی برم پیش نایون پس برو پیش عشقت
کوک: برسیم ی عشقی بت نشون بدمم
ات : نخیر قرار ب رسیدن نیس منو پیاده کن
[ از عشق بازی ب چی رسید🤣🤣🤣🤣]
کوک: نخیرممم شما باید تاوان حرفاتو بدی
ات: اها یادم رف بگم من قبل تو با سوبیین بودم
کوک:
ات: پس رابطمون از چییزی بگی صمیمی تره( ات میخاره)
کوک یجور بم نگاه کرد ریدم ب خودمو ساکتتتت
وقتی رسیدیم جویی نبودو تهیونگم انگار نیومده بود
کوک مچ دستمو گرفت و تا ی اتاق
که برا خیلی اشنا بود کشوندهه
یعنی واقعا میخواد ....