تهیونگ برگشت سمت بابا و گفت

تهیونگ برگشت سمت بابا و گفت
تهیونگ:من فردا با گل و شیرینی میرسم خدمتتون
یونهای:هوی هوی پسر خوب رضایت من از رضایت خودش مهم تره مگه نه؟
ا.ت:بله مامان بزرگ غر غرو(خنده)
یونهی:میزنم تو دهنتاااا
ا.ت:بله نظرتون خیلی مهمه خب حالا که چی
یونهی:فردا خیلی زوده باید قشنگ به عروسمون برسیم بعد
ا.ت:ععععع
م.ا:نظر منم همینه دختر تو روز خاستگاریت قشنگ باید به خودت برسی
ا.ت و ته:هوففف(ناراحت)
یونهی:یااا حالا نگفتیم ی سال دیگه بیاد خواستگاریت که
ا.ت:اوف باشه
م.ا:خب داماد گلم تو هم برو با مامان بابات حرف بزن و خوب به خودت برس
ته:چشم من دیگه برم سریع باید بگم وگرنه سکته میکنم(ذوق)
ا.ت:خدا نکنه عشقم🥺
ته:ای فدات شم من
یونهی:عوق حالم بد شد
ا.ت:نه عزیزم چون سینگلی داری فشار میخوری(پوزخند)
یونهی:پدرصگگگگگ(جیغ)
ب.ا:ععع به من چه
یونهی:ع عم ببخشید عمو جان(خنده ی ضایع)
ته:من دیگه برم خانم خوشگلم
ا.ت:هنوز بله رو نداد هاااا(لوس نچسب واقعا یونهی بدبخت حق داره من باید براش ی آستینی بالا بزنم:/)
ته:یااا(خنده)
ا.ت:(خنده)(ای ریدم دهنت بی ناموسسسس)
تهیونگ لبم رو بوسید و با همه خدافظی کرد و رفت
منم خیلی خسته بودم برای همین گفتم می‌خوام بخوابم همه رفتن بیرون و منم خوابیدم
(صبح)
.پاشدم حاضر شدم و یک ساعت قبل ساعت کلاس رفتم مدرسه تا بتونم یکم با تهیونگ وقت بگذرونم بدو بدو رفتم تو کلاس که دیدم نیستش وا پس کجاست؟ با فکر این که تو دفتره به سمت دفتر دوییدم و در رو باز کردم که...
دیدگاه ها (۳۱)

که دیدم بابای تهیونگ با تعجب بهم زل زده وای خاک تو سرت ا.ت ر...

اخرین کنسرتاشون تا سال ۲۰۲۵🥲💕

چندپارتی جین پارت~p:2~وقتی رئیست بود اما...🧷✨حمایت؟

چند پارتی جین ~p:1~وقتی رئیست بود اما...🧷✨خودم از این چندپار...

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط